خیلیا قضاوتم کردن خیلیا زخم زبون زدن خیلیا هم نیش و کنایه ولی من اون تاپیک رو برای این نزدم که کسی نصیحتم کنه یا تاییدم کنه یا باهام مخالف باشه من زدم چون خیلیا ازم خواسته بودن و اینکه بخوام سبک بشم سواره از پیاده خبر نداره شاید بلایی که تو دوماه سرمن اومد تو تمام عمرتون هم نفهمید چی میگم خدا کنه نفهمید فکر نمیکردم این بلاها رو تو پنجاه سال اینده هم درک کنم اوناییکه عاشقن نمیفهمن زندگی بدون عشق چیه من دو ماخ که عقد کرده بودم سعی میکردم دوسش داشته باشم ولی نمیشد دو ماه گذشته بود بفکر جدایی بودم جرات گفتنشو نداشتم من نرفتم به کسی التماس کنم بیاد منو دوست داشته باشه وقتی گفت برو بخاطر اینکه دوست نداشتم به گناه بیوفته رفتم ولی 3ماه بعد خودش اومد گفت که میخوام بیام خاستگاریت من بدون تو نمیتونم زندگی کنم خودش اومد گفت که دوستم داره 3ماه که گذشت دیدم نمیتونم گفتم طلاق ولی شوهرم نذاشت قرار عروسی رو اومدن بذارن من داشتم گریه میکردم زار زار به زور بردنم خرید لباس عروسی جونمو به زور چیدم همش میگفتم کاش جنازمم نیاد تو این خونه خیلیا تو تاپیکم به مذهبیا و امام حسینیا اهانت کردن ولی مگه امام حسین فقط خوبها رو دوست داره علی گندابی و شاهرخ ضرغامم عاشق امام حسین بودن ولی تو روزای دیگه سال هم مشروب میخوردن بجز محرم ها یعنی امام حسین دوسشون نداشت که علی گندابی تو حرم امام علی جون داد و اونجا دفن شد و شاهرخ ضرغام شهید شد هیچوقت کسی رو بخاطر گناهی سرزنش نکنید که از اون مبرا نیستید چون هیچکس از فرداش خبر نداره شیطانم هزار سال عبادت کرد ولی خدا از درگاهش روندش اینقد مغرور نشیم و به کسی نیش و کنایه نزنیم که به والله عظیم قسم این بلا هم بخاطر سرزنشی که کردم سرم اومد وگرنه من کجا و خیانت کجا تو خوابم نمیدیم بخدا قسم بیزار بودم از خیانت و خیانت کار
من خودم میدونستم و میدونم کارم غلطه و اشتباه بوده نمیگم کار خوبی کردم تو دوران عقدم زار زار گریه میکردم که دارم خیانت میکنم بخاطر همین میخواستم جدا بشم