عزیزم من خواستم نظر بدم یهو دیدم تاپیکت ترکید .یه چیزایی بهت میگم لطفا فقط به حرفام فکر کن.این زندگی دیگه برات زندگی نمیشه چون خیلی حرمتا شکسته و همه هم داستان شمارو فهمیدن.تا ابد همسرت و مادرش دست از سرکوفت زدن بر نمیدارن.شوهرت اگه میخواست اون آقا رو بکشه تا الان کشته بود.پس نترس از این تهدیدا.خودتو جمع و جور کن بشین منطقی باهاش حرف بزن بگو علاقه ای به این زندگی ندارم و با احترام ازش جدا شو مهریه هم خدایی حقت نیست پس ببخش و از اون زندگی دربیا.بقیه اش هم بذار یه کم زمان بگذره و بعدا تصمیم صحیح و منطقی بگیر