والادوستم یه دست گل باباش توبچگی ازدست دادتویه روزمامانش وشوهرش تصادف کردن مامانشم ازدست دادیه دست شوهرش قطع شدوتااخرعمردیگه نمیتونه کارکنه الان یه پسربدنیااورده ومثل دست گل بیکس وتنهاداره زندگیشومیسازه .امااین خواهراعصابموگندزده بیچاره مامانم تویه ماه ده سال پیرشدخواهرکوچکترازخودش خواست ازدواج کنه همروبهم ریخت ولی که نه من اول شوهرم کنم حالابرادرخواستگارخواهرم اومدخواستگاریش اینهانساختن ودارن دوتاشون طلاق میگرن حالااین زودترداره طلاقشوگرفته اولش گریه وزاری ودیوانگی میکردهرجورمراعتش وکردیم نتونستیم بردیمش دکترقرص دادمیگه من دیوانه نیستم این قرصهااعصابم وخراب میکنن دیوانم میکنن نمیخورمشون مامان پیرشدخودم بیمارشدم دیگه واقعن خسته شدیم کیه ک طلاق نگرفته اخه خودشم خوشکل ۲۲سالشه همین الانم خواستگارداره اخه