2777
2789
عنوان

درس من از زندگیم

7791 بازدید | 231 پست

تهمت و توهین ،قضاوت ممنوع 😒

داستان زندگی مو میگم تا درس عبرت و تجربه ی باشه برای دیگران تا اشتباه منو نکن و هم خودم سبک بشم از این همه حسرت و ای کاش ای کاش های زندگیم .

اگر نویسنده ی خوبی نیستم منو ببخشید ☺

هستین بگم ؟؟؟شروع کنم ؟؟؟

 خدایا لطفا مراقب **عزیزای دلم باش **

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

یه خانومه زیبا منو لایک کنه وقتی همشو نوشت ❤

(اکانت دختر خالمه که ایشون پزشک عمومی هستن مال خودم ترکید بعدم دیگه فعلا ک موندگار شدم با همین اکانت )برا کسایی ک میپرسن😘 جمله بزرگان :کسی که میخواد بره یه لقمه م بذار جیبش که بره  و حتی از گشنگی برنگرده !

1

همه چیز از اون روزهای اخر شهریور89  شروع شد که با مامانم و مادربزرگم و خاله م تو حیاط خونه نشسته بودیم که صدای پارچه فروش بزازی اومد ماهم رفتیم جلوی در تا واسه عروسی خالم پارچه بخریم.فروشنده یه پسر لاغر و خوش تیپ بود.خاله مو و مادرم چند متری پارچه و ... خریدن .

هر هفته شنبه ها میومد جلو در خونه مون تا قسطش و بگیره و هر بار منم میرفتم جلوی در خونه تا اخر یه روز بهم اشاره کرد منم سریع منظورشو فهمیدم میخواست بهم شماره بده بعد از رفتن ما شماره شو گذاشت پشت در خونه مون منم بعد از رفتن مامانم رفتم شمارشو برداشتم .فردای همون شب زنگ زدم و حرف زدیم اسمش علی بود .

 بعد از چندروز من بهش گفتم که دیگ نمیخوام باهات دوست باشم چون که مدرسه ها باز شروع و من نمیخوام که فکرم خراب باشه تمومش کنیم ولی چیزی که پشت تلفن شنیدم ضربان قلب و برد بالا علی گفت من دوست دارم و میخوام باهات ازدواج کنم

بهش گفتم این حرفا چیه من از این دورغ ها خوشم نمیاد

گفت;دورغ نمیگم واقعا میخوامت

با این حرفا منم نرم شدم و به دوستی مون ادامه دادم

ولی چون موبایل نداشتم و با موبایل مامانم حرف میزدم  خیلی زود مامانم فهمید 

 خدایا لطفا مراقب **عزیزای دلم باش **

2

بعد از فهمیدن مامانم دیگه بهش گفتم واقعا بیخیال شو مامانم منو میکشه

گفت نه من نمیتونم ولت کنم میام با مامانت حرف میزنم و بهش میگم من نیتم ازدواج هستش

زنگ زد به گوشی مامانم و باهاش قرار گذاشت اومد جلو در خونه مون مامانم تا اون لحظه نمیدونست کیه .با دیدن علی واقعا شکوک شد .علی همون حرفای که به من گفته  بود به مامانم گفت که من واقعا سوگند و برای ازدواج میخوام مامانم گفت که شما هنوز بچه هستین این حرفا چیه برو پی زندگیت و از این حرفا

خلاصله روزها گذشت و من یواشکی باهاش در ارتباط بودم که مامانم دید واقعا علی بیخیال نمیشه به بابام همه چیز گفت !بابام عصبانی و داد و بیداد و بی محلی به من ;

علی اومد با بابام حرف زد که من سوگند و دوست دارم و برای ازدواج میخوام ولی الان شرایط ازدواج ندارم .بابام گفته بود من حتی لنگا جوراب دخترمو بهت نمیدم و حسابی حرف بارش کرده بود  


 خدایا لطفا مراقب **عزیزای دلم باش **
1 همه چیز از اون روزهای اخر شهریور89  شروع شد که با مامانم و مادربزرگم و خاله م تو حیاط خونه ن ...

انصافا مورد بزاز جدیده تو داستانا نداشتیم خوشم اومد

یا رب! مباد آنکه گدا معتبر شود
انصافا مورد بزاز جدیده تو داستانا نداشتیم خوشم اومد

وای عشقم😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂 خیلییی بلایی

(اکانت دختر خالمه که ایشون پزشک عمومی هستن مال خودم ترکید بعدم دیگه فعلا ک موندگار شدم با همین اکانت )برا کسایی ک میپرسن😘 جمله بزرگان :کسی که میخواد بره یه لقمه م بذار جیبش که بره  و حتی از گشنگی برنگرده !

3

منم که این سماجت و جدی بودن علی رو میدیدم بیشتر بیشتر عاشقش میشدم .

بابام فکر کرد که همه چیز همون موقع تموم شده  غافل از اینکه من دارم چه غلطای میکنم .برای اینکه راحتر باهاش حرف بزنم علی برام یه گوشی پنهونی خریده بود.روزها همین طور میگذشته و من بهترین زمان زندگی مو دوران دبیرستان و زمانی که باید درس میخوندم و پی عشق و عاشقی گذشت

با شرایط و سخت گیری های مامانم  و دعواهای مداوم که این پسررو و ول کن .انگار هرچی مامانم بیشتر اسرار میکرد ولش کنم بیشتر بیشتر عاشق و وابسته ی علی میشدم

صبح هام با صبح بخیر اون شروع میشد و شبهام با صدای اون

3سال از دوستی ما میگذشت خیلی اذیت شدم چون مامانم گیر میداد از طرفی درس از طرفی هم عشق دیوانه کننده ی علی

اون قلب منو لمس میکرد و واقعا از نگاهم حرفمو میفهمید یه حس ناب دست نیافتنی که همه ی وجودمو کامل میکرد 

 خدایا لطفا مراقب **عزیزای دلم باش **
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

سلام

alireza_farhadi | 4 ثانیه پیش
2791
2779
2792