2777
2789

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

جن بوده

😂😂😂نه مطمئنم ادم بود فقط دیگه ندیدمش و ازون شهر رفتم 

عاشق اینم که اولین پست هر تاپیک و من بزارم😂😂   عاشق اینم ریپلای کنید😂😂😂نگاه به پروفایلم نکن خشن و زشته بع ولا خوشگلم و جذاب.😎تازه تو دل برو و با نمک هم هستم

نمیدونم کدوم عشق اوله...وقتی نوجوون بودم پسرخاله امو دوست داشتم از رفتاراش میشد فهمید اونم منو دوست داره ولی بعدش پسرعمم اومد خواستگاریم هر چی منتظر شدم بیاد نیومد خانواده ام هم اصرار داشتن با پسر عمم ازدواج کنم چون پسر خیلی خوبی بود...خلاصه من ازدواج کردم با پسرعمم بعد ازدواج به شدت عاشق شوهرم شدم طوریکه اونو کلا فراموش کردم الانم عاشق شوهرمم خیلی دوسش دارم چون بهترین کارا رو کرد برام نمیگم خیلی ماهه اخلاق بدم داره اما من میخامش...حالا نمیدونم کدوم عشق اوله...

الانم گاهی اوقات خواب پسرخاله امو میبینم با اینکه خداشاهده اصلا یه درصدم بهش فک نمیکنم اما نمیدونم چرا میاد تو خوابم همشم میگه چرا ازدواج گردی من دوست داشتم...

اون هنوز ازدواج نکرده‌...

ولی من الان دیگه یه تار موی شوهرمو به صدتای اون نمیدم

اومدنت یه معجزه اس خوش اومدی به زندگیم😍

اسمشو عشق نمیگذارم

یکی بود که خیلی منو دوست داشت و برام می مرد، بخاطرم یه بار دست به خودکشی زد

ولی اونقدر بهم گیر داده بود و اذیتم می کرد و همش چیزای عجیب غریب میخواست که خسته شدم ولش کردم

اشتباه ترین کار زندگیم شروع ادن رابطه بود وقتی فقط ۱۸ سال داشتم

هیچ چیزمون به هم نمیخورد نه فرهنگ نه اعتقاد نه خانواده

به خاطر وابستگی های بچگانه ادامه دادم😔

اما اون عاشق بود

اخرین خبرم مال دو سال پیش بود، که هنوزم میخواست و میگفت برگرد

خیلی بهش بد کردم

و تاوان زیادی هم پس دادم... امیدوارم خدا ببخشه منو

صدبار توبه کردم

Dance me to the end of Love...

عشق اول من پسردایی بابام و همسنش بود    خخخخ

خوش تیپ سگ اخلاق که به جز یه نامزدی بهم خورده، هیچ وقت ازدواج نکرد و خیلی زود فوت کرد

ای خدا چقدر دیوونه وار توی تنهاییام دوستش داشتم و براش اشک ریختم ولی حتی جرات نکردم توی خلوت خودم راز دوست داشتنش رو به زبون بیارم...

انقدر درسخون و صبور و تودار بودم که هیشکی شک هم نکرد و هنوزم کسی نمیدونه 

سهمم از اون همه پرپر زدن و التهاب دو سه تا نگاه زیرچشمی بود و وقتی دانشگاه قبول شدم یه ماچ روی پیشونیم

هععععی استارتر یادم انداختیش...

خدا بیامرزدش

الان شما متاهلی؟ راضی هستی؟

بله دوسال ازدواج کردم

خیلی خیلی راضیم روزی هزاربار خدا رو شکر میکنم که نشد باهاش ازدواج کنم

شوهرم و خانواده اش از هر نظر که بگی از اون و خانواده اش سرتر هستن

شوهرم یه مرد ایده ال که واسم میمیره با اینکه کاملا سنتی ازدواج کردیم

تمام فکر و ذکرش من و زندگیمونه 

تقریبا هرروز از دخترم عکسای زیبا میگیرم با وسایل ساده دوست داشتین به پیجش سر بزنین.                            ala_21_5_99@

از دنیا رفته:-)

روزی سگی داشت در چمن علف می‌خورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف می‌خوری؟! سگی که علف می‌خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف می‌خوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف می‌خوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش...     #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز