خانوادم که ازشون خیلی ضربه خوردم و همیشه تنهام گذاشتن الان دو ساله بچه دار شدم از روز چهارم زایمان دست تنها بودم تا الان تو این دو سال هیچ تفریحی نداشتم و همش بچه داری کردم وسواسم دارم خیلی به بچه می ریم جوری که واقعا دارم از بین میرم ...هر بار مریض شدم نتونستم دو ساعت استراحت کنم😥البته شوهرم خیلی کمکم کرده ولی نمی دونم چرا دیوونه شده انگار..با همه که قطع رابطه کردیم امسال کلا شوهرم آدم بدبینیه و آدمها هم متاسفانه سوژه رو میدن و دامن میزنن به بدبینیش...از صبح تا شب داره بهم گیر بیخود میده دعوا راه میندازه فوش وفوش کاری میکنیم جلوبچه😥😥من خودم عصبیم افسردگیم گرفتم اینم همش رو اعصابمه فقط خدا نکنه مامانم زنگ بزنه یا یه خبری از خانوادم بشه شروع میکنه مرده رودراوردن از زیر خاک آنقدر فوشش میده تا به جنون بکشه منو ...من آنقدر خسته و داغونم نمی تونم رابطه جنسی برقرار کنم اصلا درک نمیکنه همش میگه زیر سرت بلند شده...یهدخرید میریم بیرون از خونه آنقدر غر میزنه آخرم دعوامون میشه....شام میبره بیرون پنجشنبه یهو منو برده تجریش منم لباس گرم نپوشیده بودم مریضم بودم گفتم نمی تونم بیرون بشینم رفتم داخل رستوران بچه هم نمی موند یهو قاطی کرد فوشو کشید بهم که حالا خبرت نمی میری که بمونی بیرون😣بعدم شام نخورد گفت تجریش مال آدمای عقده ای من متنفرم از اینجا غذا هم نمی خورم (این و گفتم نمونه بیرون رفتن ما رو ببینید)بخدا دارم مینویسم اشکام همین جور میریزه😥همش میگم خدا مرگم و بده راحت شم ولی خیلی از آینده بچممی ترسم میگم من نباشم چی به سرش میاد...قلبم داره کنده میشه ..امروز سر یه شوخی چه حرفای زشتی زد به من...گفت تو از اینکه رابطه برقرار نمیکنی معلومه میخوای چند سال دیگه بزاری بری منم گفتم آنقدر زده بالا نمی تونی خودت و کنترل کنی بیا خالیت کنم گفت خفه شو من مثل ننت نیستم پسر مردم و گول زده (بابام و میگفت چون از مامانم کوچیکتره) اصلا چه ربطی داشت من که نفهمیدم فقط تو هر چیزی باید پای اونا رو وسط بکشه😢چیکار کنم کجا فرار کنم دارم دق میکنم😥😥
وگفت: بی زارم از آن خدایی که به طاعت من از من خشنود شود وبه معصیت من از من خشم گیرد پس اوخود در بند من است تا من چکنم....
بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش! پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم میخوای شروع کن.
آخی عزیزم چقدر سخت. آدم نمیدونه چی بگه چون جای تو نیستیم ولی حتما راه هایی هست که شرایطتو بهتر کنی . بهترین راه هم اینه که خودتو قوی کنی تا شوهرت به حاشیه بره نصیحت نمیکنم خودم سختی زیاد کشیدم که میگم.
جانم عزیزم... چرا انقد بیاعتماده عاخه؟ ازش بپرس چطور میتونی اعتمادشو جلب کنی تو ی شرایط خوب بشین ب ...
اصلا کلا شکاکه وقتی باهام خوبه میگه می دونم پاکی کسی که به بچش میرسه وقت خیانت نداره ولی این حرف فقط واسه همون لحظس یهو رگ دیوونگیش میگیره ...اصلا میگه بچه دار شدیم من حق زندگی ندارم دیگه اصلا من فرصت ندارم دایم گوشی دستم باشه تو فضای مجازی باشم فقط شبا که بچم خوابه میام خدا نکنه یک دقیقه گوشی ودستم ببینه انگار فوش ننه بهش میدن ولی خودش اصلا گوشی از دستش نمی یوفته یا بچه بخوره زمین آنقدر فوشم میده که معلوم نیست سرم کجا گرم بوده حواسم به بچه نبوده....میریم رستورانی جایی بچه نمیزاره میگه چرا آنقدر سرویست میکنه از رو نمیری بتمرگی توخونه.....تا کی باید زندانی باشم آخه...یبار دکتر پسرم دید این آنقدر تیکه بار من میکنه سرما خورده بود پسرم سیزده بدر پارسال میگفت تقصیر تویه بردیش بیرون دکتر بهش گفت مادری می تونه بچه خوب تربیت کنه که شاد باشه 😥😥
وگفت: بی زارم از آن خدایی که به طاعت من از من خشنود شود وبه معصیت من از من خشم گیرد پس اوخود در بند من است تا من چکنم....
خب انقدر حساسه ی مدت مجازی نرو و حجاب کن شاید درست شد... با خانواده خودش رابطتون چطوره؟ مثلا با اونا ...
اصلا روحجاب و اینا حساسیت ندارن خیلیم از حجاب بدش میاد میگه هر چی گنده زیر حجابه...با خانوادش رابطش افتضاحه با همشون قطع رابطه کرده یه موقع میخواستیم بریم خونشون به اصرار من میرفتیم شبم کلی فوش میخوردم که به زور بردمش ...منم دیگه نمیگم بریم دیوونم مگه هم بهم خوش نمیگذره هم هر چی میشه میندازه گردن من
وگفت: بی زارم از آن خدایی که به طاعت من از من خشنود شود وبه معصیت من از من خشم گیرد پس اوخود در بند من است تا من چکنم....