من برای اولین تولد همسرم کلی تدارک دیدم ، کیک آنچنانی ، چند جور غذا ، خونه رو پز از بادکنک و کاغد رنگی کردم ، همه اینها رو یواشکی انجام دادم و خانواده هامونو دعوت کردم
جالبه همسرم تا اونموقع اصلا اصلا تولد براش نگرفته بودن چون خانوادش رسم نداشتن ، فکر کردم خیلی خیلی ذوق میکنه
ولی چیکار کنه خوبه !!!
در رو که باز کرد و تزیین ها رو دید و کیکی که عکسش روش بود و ... ، فقط و فقط خیلی شیک گفت دستت درد نکنه عشقم انگار هر سال واسش جشن میگرفتن و براش عادی بود و رفت سراغ مهمونا
داشتم از عصبانیت منفجر میشدم ، از اون به بعد پشت دستم رو داغ کردم که دیگه از این کارها نکنم و سنگین رنگین بشینم سر جام
ذوق تو رو دیدم واسه جشن گرفتنت یاد خودم افتادم
انشالله برای شما بهترین بشه دوستممممممممممم و کلی بهت خوش بگذره