خانواده شوهرم بین من و جاریم و کلا شوهرم و برادرش خیلی فرق میذارن .چه مادر شوهر چه پدر شوهر چه خواهر شوهر ..جاریم هم با خودشیرینی و سیاست اونا رو جذب خودش کرده ..من شوهرم کم بیناس نه ماشین داریم نه میتونه رانندگی کنه اونوقت اینا هیچ وقت نگفتن یه گردش بریم یا خودشون میرن ما رو یه تعارف نمی زنند ..تو خونه جاریم اصلا منو محل نمیده.پدر شوهرم با اینکه برادر شوهرم سالمه و شغل داره ولی بازم بهشون کمک میکنه ولی توقع داره من برم پیششون زندگی کنم مثل کلفتها .خیلی مفصل و من واقعا کلافه شدم و همش حرص میخورم .عروسی جاریم نزدیک قصد کردم نرم ..چون فوق العاده افاده ای هست و این مدت اصلا محلم نذاشته ولی بازم دلم خنکنمیشه تو رو خدا بگیدچکار کنم
لطفا برا شادی روح خواهرم و پدرم با دلهای پاکتون صلوات بفرستید خدا هیچگاه داغ عزیزی رو بهتون نشون نده عمر گرون گذشت نفهمیدم بعضیهایی که روم میخندن صرفا دوستدارانم نیستن دشمنن با سلاح خنده
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
توهم یادبگیر باسیاست باشی خودت برو گواهی نامه بگیرباهمسرت حرف بزن که برات ماشین بگیره منته اونارم نکش کلا نباید انتظاراز هیچکس داشته باشی به نظرمن ضعف نشون نده عروسیشون برو به خودت برس و حرص نخور صفا کن
شوهرت از اول مي دونستي مشکل داره پس خودت قبولش کردي، حوصله داري بهاشون گردش بري،اصلن به ادم خوش نميگذره با قوم شوهر، خودت رانندگي ياد بگير، خدا کمکتون ميکنه ماشين بخريد ،باشوهرت برو پارک يا هر جايي نزديکتون دونفري لذتت ،ببريد با خانواده خودت برو بيرون و سفر ، باور کن پشت سر اين جاريت اينقد حرف هست، درظاهر بهاش خوبن، مطمن باش جاريت از اينکه بهش اويزون باشن متنفره ،عروسيش حتما برو شيک برو ، با رفتنت ميسوزه ،نري ميگه حسوده داره ميسوزه، کمک هم خدا مي رسونه با تدبير شما
میدونم برم با رفتارش ناراحتم میکنه ..در ضمن اعتراض رو باید نشون بدم ..من متاسفانه با این چیزا بهم میریزم .منم محل نمیذارم ولی توجه خانواده شوهرم به اونا رو دلم مونده ...
توهم یادبگیر باسیاست باشی خودت برو گواهی نامه بگیرباهمسرت حرف بزن که برات ماشین بگیره منته اونارم نک ...
وضع مالی مون خوب نیست ماشین بگیرم تو فکر قطع رابطه ام اصلا نمیخوام دیگه خونه پدر شوهرم بدم چون همیشه دلم رو شکستن من ضعف شوهرم رو قبول دارم ولی تبعیض رو نمیتونم تحمل کنم .
من با یکی بد شده بودم تو عروسیش حسابی تیپ زدم و خوشگل کردم و موقع رقص رفتم وسط و همه دورم و گرفتن عروس خانومم فوری پاشد اومد وسط منم از پیست رقص اومدم بیرون با کلی ناز و عشوه نشستم سر میزم که یعنی نمیخوام باهات برقصم اونم داشت منفجر میشد🤣🤣
هر وقت اون میرفت من میومدم وسط جالب بود همه میومدن دورم و منو وسط میذاشتن که خوب قر بدم و آتیش بسوزونم😅😅
تو هم اینجوری لجشو درار نه با تو خونه موندن
بهترین دیالوگی که توی عمرم شنیدم:امروز می خواهم به مصاف تزویر بروم که بدترین آفت دین است. تزویر با لباس دیانت و تقوی به میدان می آید. تزویر سکه ای است دورو، که بر یک رویش نام خدا و بر روی دیگرش نقش ابلیس است. عوام خدایش را می بینند و اهل معرفت ابلیسش. و چه خون دلها خورد علی از دست این جماعت سر به سجود آیه خوان و به ظاهر متدین...💔
حالم بد شد ،یاد جاری آشغال خودم افتادم ،نه قیافه نه خونواده خوب ،ولی همه طرف اونو گرفتن و ما همون اوایل قطع رابطه شدیم به خاطر بی ادبیای اون آشغال که خدا ذلیلش کنه که خیلی حرص خودم تو بهترین دوران زندگیم به خاطر تفاوتهایی که گذاشتن 😠حتی به شوهرم احترام زیادی نمیزاشتن ،چون ما چوس کلاسی نبودیم ،ساده بودیم ،عروسی هم رفتم ،گفتم اگه نرم بعدا حرف میشه و میگن حسود بود ،ولی اذیت شدم رفتم عروسیش از نظر روانی