یک ماه پیش عقد داداشم بود و مهمون خیلی داشتیم همه تو سالن بودن منتظر بله عروس ک عاقد گفت عروس خانوم آیا وکیلم منم دیدم هیشکی حرفی نزد گفتم عروس رفته گل بیاره دیدم همه نگاها برگشت طرفم و سالن ساکت هیچ صدایی نمیومد ک پسرخواهر۶ سالم گفت خاله عروس رفته گل بچینه یهو سالن ترکید همه خندیدن خدا شاهده اون لحظه دلم میخاست قندا رو بکنم تو حلق عروسمون خیلی لحظه دردناکی بود😢😭😢😭
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
تو که خیلی خوب بودی چیزی نگفتی اما من یه جا رفتم سر سفره عقد خواهر عروس گفت عروس رفته گلاب بچینه یعنی انقدر خندیدند همه ،هنوز هم میخوایم یادش کنیم ناخوداگاه یاد این حرفش میفتیم ولی اصلا ایرادی نداره تازه خاطره خوبی به جا گذاشت
من دیگه ناراحت هیچی نیستم چون تمام امور زندگیم رو به خالقم ،به خدای یگانه سپردم همونی که بهم زندگی داده پس به خودش سپردم تمام زندگیم رو،از شما هم میخوام برای حاجت من دعا کنید چون دعای دیگران درحق هم زودتر مستجاب میشه اجرتون با امام حسین