من دختر بودم همیشه صبح ها تنها بودم مامانم معلم بود، تا 8 و 9 خواب بودم بعد بیدار میشدم فلاسک چایی داشت میخوردم، چند لقمه صبحونه و با خودم بازی میکردم تا 12، 1 مامانم بیاد😅
اما پسرا ممکنه خرابکاری به بار بیارن، خالم تا سر کوچه رفته بود برگشته دیده پسرش کارتن گذاشته رو فرش با فندک آشپزخونه آتیش زده😑 دعواش کرده برگشته گفته میخواستم کتری بذارم بجوشه😂