عزیزم از من به شما نصیحت. منم پزشکم. جدا شو. ایشون اسکیزوفرنی داره و هرگز خوب شدنی نیست. شاید با دارو تا حدی کنترل بشه ولی هر از گاهی دوره های عود بیماری رو خواهد داشت و ممکنه توی یکی ازین حملات دچار آسیب جدی بشی مثلا تو رو دشمن فرض کنه یا بزنتت. شما می ترسی جدا بشی نتونی ازدواج کنی و آرزوی مادر شدن به دلت بمونه؟ اولا که مگر شما چند سالته عزیزم؟ بعد هم می خوام به این سوال من فکر کنی. یعنی شما واقعا می خوای ازین آقا بچه دار بشی؟ می دونی اسکیزوفرنی و بیشتر بیماری های مزمن روانی پایه ی ارثی و ژنتیک دارن؟ و گذشته از احتمال بیماری فرزندان، به من بگو آیا این آقا صلاحیت پدر شدن داره؟ کسی که یک دوز داروش رو نخوره از تعادل روانی و عقلی خارج می شه؟
من خودم پزشکم و ازین جور کیس ها زیاد دیدم. دلت به حال ایشون نسوزه به زندگی و جوونی خودت بسازه. اتفاقا بهترین کار و کمک به این جور کیس هایی اینه که هرگز ازدواج نکنن. اینو از خودم نمی گم از زبان علم روانپزشکی می گم. چون کوچیک ترین استرس حتی استرس های خفیف زندگی روزمره می تونه بیماری اینها رو تشدید کنه.
در کنار همه ی اینها یادت باشه این خانواده با علم به بیماری پسرشون تو رو در مورد مساله ی حیاتی ازدواج فریب دادن. و با وجود فریبکاری خودشون حتی ذره ای عذاب وجدان نداشتن که بخوان در قبالش لااقل با شما خوش رفتار باشند که خودت تعریف کردی شمه ای از بدیهاشون رو.
پس بگو به من به چه امیدی می خوای بمونی؟ از چی می ترسی که جدا نمی شی؟ آینده دست خداست. شما هم خیلی کم سنی و همه ی درهای زندگی جلوی روت بازه.
به خدا توکل کن و خودت رو نجات بده. ببین من خواهرانه نصیحتت کردم. وگرنه اگر از جایگاه یک پزشک می خواستم راهنماییت کنم، خیلی خونسرد بهت می گفتم که درمان داره و برو دنبال درمان مادام العمرش رو بگیر. ولی من دوست دارم شما زندگی کنی، نه یک عمر مریض داری و استرس و رنج و عذاب. و به دنیا آوردن یک یا چند بچه ی بی گناه با یک پدر اسکیزوفرن و مادر افسرده و رنجور.
اصلا می دونی اسکیزوفرنی از لحاظ قانونی برابر با جنونه و شما اگر ثابت کنی حق فسخ ازدواج رو داری بدون این که لازم باشه ایشون طلاق بدن؟