تقریبا وسطای شهریور اوند با پدرش وزن مدرش با کمال پررویی امدن نشستن من براشون نهار درست کردم حرومشون بشه دخترمم همش تو اتاق خواب بود .موقع رفتنشون به دخترم گفتم تو کجا میری مدرسه ها داره باز میشه گفت کو کلی مونده باباش گفت ما میریم مسافرت بزار بیاد اخر شهریور میارمش .دخترم ازم پرسید کدون مدرسه اسمم نوشتی چون ۶ بود میرفت هفت من ساده هم گفتم