هرسوالی دیگه ای داشتی مدیونی ازم نپرسی
قَسَمت دادم😂
هییییی نگو خواهر ازمن هم بلوایی بپا کرد تافهمید باردارم خیلی لجش کرد ازاول بامن لج بود از خواستگاری بگیر تا عقد وعروسی و بارداری و زایمان! الان که بچم هس و خونش یکم ازدور شده کخهاش کمترشده اما زبونش تلخه!
من بچم میخواست بیفته حتی شبش مامانم خواب دیده بوده که بچم میخواد بیفته 2ماه ونیم بارداربودم....4روز بچم پایین اومده بود و حالم بد بوداما خدا بامن یار بود بچم موند واسم به لطف خدا و دعای مامانم
خدا برات دخترت رو حفظ کنه
من برا اولین بچم باردار بودم شوهرم تازه ماشین خریده بود رفته بودیم سالگرد عزای یکی از اقوام،برگشتنی افریته خانوم با ماشین شوهرش نرفت اومد سوار ماشین ما شد شوهرم صندلی جلو رو بخاطر من خوابیده کرده بود اومد جلو نشست منم درست پشت سرش عقب ماشین نشستم عفریته خانوم گفت صندلی رو برا من صاف کنید شوهرش گفت نمیخاد همینطور بشین خودش داشت صندلی رو داشت انگولک میکرد یهو با صندلی دوتایی افتادم روم بچم پسر بود سقط شد حتی اسمشم انتخاب کرده بودیم
ببین شنیدی میگن این دنیا دار مکافاته
خون ریخته شده اون بچت رو تا وقتی زنده ست تقاصش رو پس میده خدا قاضی وعادل هستش به صفاتش ایمان داشته باش
من اگر بگم از زندگیم مثنوی 70من میشه من هم تا2سال احترام نگهداشتم چون سرسفره پدرمادرم بزرگ شدم اما دیدم نمیشه کم کم جوابش رو دادم یکبارهم حسابی باهاش درگیرشدم که وقت زایمانم بود
دلم پر درده اما همه رو سپردم بخدا و دارم میبینم چه به سرش داره میاد
من یکسال که فقط بامادرشوهرم توی یا خونه زندگی کردم خیلی روزای بدی داشتم
