2777
2789
عنوان

كاش مهربونتر بوديم با هم

244 بازدید | 14 پست

خيلي تاپيك در مورد شوهر و خانوادشو اينا بوده اين چند روز

منم يكم اومدم ناله كنم راحت بشم 

منم مثل بقيه دوستان كسي رو كه بتونم راحت دردل كنم ندارم مادرم بيماري قلبي داره قرار گذاشتيم ناراحتش نكنيم خواهرمم خودش خيلي مشكل داره در حد جدا شدن هم رفت به اونم نميگم غصمو بخوره

دوست صميمي هم دارم يكي ولي بازم الان نميتونم باهاش راحت باشم

شوهر منم ادم خوبيه ولي واقعا نميدونم چرا ازدواج كرده وقتي نميتونه با يه نفر ديگه زندگيشو شريك بشه

من ادم كم حوصله هستم غر زياد ميزنم اما واقعا ته دلم اصلا نميخام كسي ازم ناراحت باشه خودم كار ميكنم شوهرمم كار ميكنه وقتي ازش ميخام دو كلمه باهام حرف بزنه ميگه خسته ايم و اينا از قبل عيد هم هي مدام ميگه ميرم دانشگاه ميرم كارامو ميكنم مامانش اينا رفتن مسافرت ميگفت دوستامو ميبرم اونجا 

حتي روز اول تو خونه مامانش جلو خانوادش گفت دوستامو ميارم اينجا خواهرش گفت پس زنت تنها گفت به نفع خودشه وگرنه تو خونه باشم بيشتر عذابش ميدم ...ادامشو ميگم

هي با من اخم و اينا ميكرد اصلا يه كلمه حرف نميزد 

منم همش سوال و جواب ميكردم تا ديروز بعد ناهار گفتم چته چرا اينقد با من بد شدي گفتم چون با مامانت اينا نرفتيم ناراحتي گفت نرفتيم ديگه

تو نيومدي منم رفتم گفتم خسته م

گفتم خب بهشون ميگفتي زنم نميخاد بياد

حالا خانوادش خيلي خوبن خيلي عالين 

ولي اين اصن نيومد به من بگه من دلم ميخاد باهاشون بريم سفر

ای کاش

ی دختر تیر ماهی          عشق بابایی       پرسپولیسی دو آتیشه     دانشجو         عاشق اهنگ های یاس و علی رضا طلیسچی           عاشق فوتسال و پی اس     کلا با بقیه دخترا فرق دارم                   البته عاشق متفاوت بودن هستم         اینو یادم رفته بود بنویسم لایکم کنید ریپلای کنید بازم چون عاشق متفاوت بودنم

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

خلاصه يكي اون گفت يكي من گفتم كلي دعوا و بحث گفتم تو يه بار نگفتي الان كه جفتمون تعطيليم دست زنمو ميگيرم ميريم بيرون اينقد با من بهت بد ميگذره ميگه چه ربطي دارن

به من گفت ذهنت مريضه ميشيني با خودت تو ذهنت با من دعوا ميكني

حرفاي خودشو يادش ميره حرفا منم برعكس برداشت ميكنه

ازش بپرس چرا ازت نخواسته که با خانوادش بری سفر؟

میگم زشت نیست یه اقایی هزار و اندی ساله منتظره ۳۱۳ نفره؟😔😔😔 .... روزی میاید از سوی مهربانی ... بیاین همگی دعا کنیم تا زودتر بیاد ... الهم عجل لولیک الفرج ... 

منم ديروز بهش گفتم غلط كردم ببخشيد البته با دعواها

ولي ميشم مثه خودت

يه زندگي در حدي كه شام و ناهار با هم باشيم و يه جايي بريم

اصلا باهاش نميخام حرف بزنم

خيلي مغروره

تو دعواها من همش رفتم طرفش ميگه من دعوا نكردم قهر نكردم اشتي كنم 

اما ايندفعه فرق داره

لاقل ميخام امسال كمتر باهاش حرف بزنم بالاخره قدر ادمو بفهمه

اميدوارم خدا بهش عقل بده دل مهربون بده

به منم صبر بده

منم ديروز بهش گفتم غلط كردم ببخشيد البته با دعواها ولي ميشم مثه خودت يه زندگي در حدي كه شام و ناها ...

بعضی مردا و زنا کلن نباید ازدواج کنن 

چون نمی تونن اداره کنن زندگی مشترکرو 

شوهر شمام انگار این جوریه ادم زندگی متاهلی نیست 

طبیعت و حیوونا ارث پدر و مادر مارو نخوردن پس بهشون ظلم نکنیم .زباله هارو فقط تو سطل زباله بندازیم و به حقوق حیوانات احترام بزاریم .ادبهر ادمی نشون دهنده تربیت خانوادگی اون ادم هست اگه کسی بی ادبی کرد و جوابشو ندادم واسه اینه که با عشق براش گزارش زدم و سپردمش به نی نی یار .بیایید احمق هارو را معروف نکنیم و با ابلهان بحث نکنیم .خدایا مرسی که همیشه شاد, سالم و خوشبخت ترین بودم  💖💖
ازش بپرس چرا ازت نخواسته که با خانوادش بری سفر؟

دختر خاله ش تهرانه مامانش و خاله هاش ميخاستن برم به منم چيزي نگفتن خواهر خودشم خونه داره تهران مجرده

يه دو روز قبل عيددخترخالش زنگ زددعوت كرد منم گفتم حالا اگه جور بشه ميايم

به شوهرم زنگ زدم كه من حال ندارم و از دختر خاله هاش خيلي خوشم نمياد خوبن ها ولي زياد ازشون خوشم نمياد بعدم واقعا دلم نميخاست تهران برم

برادر خودمم تهران هست ما ميريم تهران براي شب موندن ميريم هتل چون اقا ميگه زنداداشت راحت نيس شب بمونيم حالا من اون قضيه رو برا داداشم حل كردم اونام گير ندادن بعد الان گفت ميريم خونه خواهرش منم گفتم نميام فرقي نداره كه وقتي تو نمياي خونه برادرم

اين حرفا رو الان بهم زديم وگرنه قبلش من گفتم نميام اينم رفته گفته خستم نميايم

ولي كاملا معلومه دلش ميخاست بره و الان داره زهرمار من ميكنه

بعضی مردا و زنا کلن نباید ازدواج کنن  چون نمی تونن اداره کنن زندگی مشترکرو  شوهر شمام ان ...

دقيقا

ميدوني سنش بالا بود براي ازدواج همون موقع مامانم گفت اختلاف دارين بعدا به مشكل ميخورين اون الان تو فاز كارهاي تو نيس ولي من گفتم با خودم حلش ميكنم حالا همچينم نيس كه كاراي من بچه گونه باشه و اون خيلي بزرگ

اتفاقا با خانواده و دوستاش ميشه مثه خودشون خيلي ميگه ميخنده بعد من بارها بهش ميگم همينجور باش تو خون ميگه من درجواب اونا اينجور ميشم

ای وااای آره، الان داره تلافی میکنه شوهرت☹☹☹

بنظرت چيكار كنم دلم خيلي گرفته

ما كلا در سال خيلي درگيريم تو هفته كلا درگيريم اخر هفته ها اكثرن دعوا داريم اصلا اهل خوش و بش با من نيس

الان هم داره در رو به ديوار ميزنه در رو محكم ميزنه بهم چراغا رو محكم ميزنه روشون كلا اعصابش خرده

منم نميخام وا بدم باهاش حرف ميزنم ولي در حد اينكه شام بخوريم چايي ميخاي و اينا... مهمونم اومد حرف ميزنيم هم با هم هم با اونا ولي بعدا يه كلمه هم نميگم

گفتم لاقل عيد يكم بهمون خوش بگذره كه اينجور كرد

واقعا بهش ديروز گفتم زندگي دو روزه بيا يكم مهربونتر باش ميگه تو بحث چي ميكني

دوستان اگه كسي اينو ميخونه به من كمك كنه من واقعا درمونده شدم تو اين زمينه

خيلي به محبت نياز دارم ولي دريغ ميكنه

اخه همه چيزمون اوكي هست 

چرا ادما اينجورن

 تازه يه شب قبل عيد رفتيم خونه بابام كادو روز پدر شب شام مونديم اونجا روز قبلشم بهش گفتم مامانم گفته شام بمونيد گفتم بهش حالا ببينيم چي ميشه بعد شام قرار بودبريم خونه باباي اون

بعد ازخونه بابام اومديم بيرون ميگه نگفتي قراره شام بمونيم ميگم حالا اينام تنهان مونديم چيزي شد ميگه خودت تصميم گرفتي 

حالا خونه باباش ميريم كلا همش اصرار ميكنن اونم ميمونه ها خونه بابا من خار داره

خيلي عوضي هستش تو اين مورد

بنظرت چيكار كنم دلم خيلي گرفته ما كلا در سال خيلي درگيريم تو هفته كلا درگيريم اخر هفته ها اكثرن دعو ...

خب من اگه جای تو بودم اخلاقشو میدونستم، دخترخاله ش که زنگ زد دعوتم کرد، حتما با خانواده ی شوهرم میرفتم ، هم مسافرت بود هم اونجا بیشتر بهت خوش میگذشت تا الان با این شرایط!!!!

خب من اگه جای تو بودم اخلاقشو میدونستم، دخترخاله ش که زنگ زد دعوتم کرد، حتما با خانواده ی شوهرم میرف ...

ميگم كه اصلا حوصلشونو نداشتم اونجا فقط بايد فيلم بازي ميكردم ولي چي بگم خيلي قشنگ ميتونستيم خوش باشيم يه خواهر دارن ازدواج كرده مهموني سفر ميرن اصلا همراهشون نيس با شوهرشه هميشه كسي هم ايراد نميگيره بهش

ولي ما مهموني سفر بايد حتما بريم حتي اگه دلمون نخواد

تازه الان خانوادش خوبن من رغبت دارم برم اگه يه درصد اونام مثه شوهرم بود اصلا نميرفتم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز