خيلي تاپيك در مورد شوهر و خانوادشو اينا بوده اين چند روز
منم يكم اومدم ناله كنم راحت بشم
منم مثل بقيه دوستان كسي رو كه بتونم راحت دردل كنم ندارم مادرم بيماري قلبي داره قرار گذاشتيم ناراحتش نكنيم خواهرمم خودش خيلي مشكل داره در حد جدا شدن هم رفت به اونم نميگم غصمو بخوره
دوست صميمي هم دارم يكي ولي بازم الان نميتونم باهاش راحت باشم
شوهر منم ادم خوبيه ولي واقعا نميدونم چرا ازدواج كرده وقتي نميتونه با يه نفر ديگه زندگيشو شريك بشه
من ادم كم حوصله هستم غر زياد ميزنم اما واقعا ته دلم اصلا نميخام كسي ازم ناراحت باشه خودم كار ميكنم شوهرمم كار ميكنه وقتي ازش ميخام دو كلمه باهام حرف بزنه ميگه خسته ايم و اينا از قبل عيد هم هي مدام ميگه ميرم دانشگاه ميرم كارامو ميكنم مامانش اينا رفتن مسافرت ميگفت دوستامو ميبرم اونجا
حتي روز اول تو خونه مامانش جلو خانوادش گفت دوستامو ميارم اينجا خواهرش گفت پس زنت تنها گفت به نفع خودشه وگرنه تو خونه باشم بيشتر عذابش ميدم ...ادامشو ميگم