تعریف کنید بخندیم
اح اح
یکی از همکلاسیام پااااامونو از صندلی میزاشتیم اینور تر اسممونو مینوشت😒
من نماينده انظباطي بودم
ي پدرى ازشون درمياوردم
خدا ببخشه منو😂
خیلی عن بازی در میاوردم
تامام😅😅
متنفر بودم از اینکه مبصر باشم
دیوونه ها هی منو مبصر میکردند
فقط جيغ ميزدم سرشون😫
من کلاس پنجم بودم خواهرم کلاس اول تویه مدرسه بودیم من شده بودم نماینده کلاسشون😂😂یادش بخیر خواهرمم کرده بودم دستیارم بچها چقد بهش حسادت میکردن😃
من هرساااال مبصر بودم .
بعد فکر کن دار و دسته داشتم ، هرکدوماز بچه ها اذیت میکرد یا لج میکرد میدادمتو حیاط میزدنش 🤪🤪🤪😁😁😁
من مبصر کلاس وانتظامات راهرو بودم 😂😂
چقدر از مبصیر بودن بدم میومد اووووق
همش باید اسم بچه هارو مینوشتی میدادی به ناظم خبر چینی میکردی
منکه هیچ وقت ازین کارا نمیکردم هیچ وقتم مبصر نمیشدم
خیلی فیسو بود چند وقت پیش دیدمش تو همون حس بود افاده میداد منم زیاد تحویل نگرفتم
من ی بار مبصر سالن شدم
زنگ تفریح باید همه رو میکردم تو حیاط
یه دختر کثیف بیشعور گفتم برو بیرون دفترمو پاره کرد
فرداشم مامانشو آورد سرم😑
بچه هاتون لوس تربیت نکنین لطفا
تا یه چیزیش میشد یا یکی بهش تو میگفت مینشست گریه میکرد بعد میگفتیم چت شده میگف من که بخاطر فلان چیز گریه نمیکنم،بخاطر امام حسین گریه میکنم😑
کلاس پنجم بودم مبصر کلاس دومیا بودم انقدر شلوغ میکردن یه بار نشستم گریه کردم😂😂
بعد از اون شلوغا رو مینداختم بیرون تا معلم بیاد😂😂😂
خیلی خفن بودم لعنتی😂😂
مسئول آب که میشدم صدای زنگ میشنیدم از شمر بدتر میشدم😂😂😂
آخرین پست ومقامی که به دست آوردم مامورآب خوری بودم بعدازاون دیگه موفقیت چشم گیری نداشتم🤣🤣🤣
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
