زایمانم طبیعی بود اما به جراحی داشتم که با درد شدید بیدار شدم
احساس کردم دارن شیره جونمو می کشن
پسرم یه اتفاقی براش افتاد تو دو سالگی و زمانی که تازه شروع به حرف زدن کرد بی هوش شد
و اخیرین صحنه که یادش بود انژیو کت فرو کردن تو دستش
بود خمش به هوش میومد میگفت خانم منو زد دوباره بی هوش میشد
گند ترین روز زندگیم بود
انگار جیگرمنو آورده بودن بیرون چاقو چاقو میکردن