منظورم اینه ک سعی کردی بارفتارت اونو هیچی کنی
دقیقا اتفاقی ک درمورد من افتاد..خانواده همسرم من اولین عروسشون بودم براشون سخت بود پسرشون همه دنیاش بشه ی دختر غریبه...خیلی سعی در رقابت بامن داشتن بالطبع این وسطا ی ناراحتیا و دلخوری هایی پیش میومد بینمون(این ماجراها مال۷سال پیشه الان عالی هستیم باهم)بعد گذشت تاجاری جون اومد...اون اولا خیلی غیبت منو براش کرده بودن ب این خیال ک وااای این عروس جدیده فرشته ست...من توی تمام این مدت سکوت محص بودم....جاری جون هرروز ی شیرین بازی درمیورد و سعی میکرد منو از چشم بندازه..ازونجایی ک خورشید پشت ابر نمیمونه چنان خودشو نشون داد ک مادرشوهرم اومدپیشم حلالیت خواست
حالا نمیگم شمام اینجوری ولی اگه رفتاری کردی ک بگی ببینین من بهتر ازونم...خواهشا دیگه نکن خود واقعیت باش