2777
2789
عنوان

یعنی من عروس بدی ام.

201 بازدید | 8 پست

من 6ساله ازدواج کردم.سه ساله ک تو شهر شوهرم اومدیم و زندگی میکنیم قبلش شهر من بودیم چون کارش اونجا بود و حالا اینجاییم.ما از دو شهر مختلف هستیم.ک باهم ازدواج کردیم.امشب مادرشوهر میگفت که پسر خواهر با یه دختر اهوازی اینترنتی اشنا شدن و قراره برن خواستگاری و خواهرم ناراضیه و گریه میکنه و پسره هر چن وخت میره میره اهواز دختره رو میبینه.بعد میخندید مادرسوهرم و پدرشوهرم با ی حالت تمسخر .بعد من گفتم بابا.حسین(برادرشوهرم که تو اردبیل درس میخونه)یه وخ زن اردبیلی میگیره ها.بعد پدرشوهرم گفت اصلاااااا همینجا سرشو گرم میکنم سنتی ازدواج کنه با خودی.نه غریبه.مادرشوهرم گفت که بابا براش درنظر داره یکی رو.بعد پدرشوهرم گفت چیه میرن از یه شهر دیگه زن میگیرن.همینجا خودی مجبورش مبکنم بگیره.راستش بهم برخورد.خیلی با اینکه منو خانواده شوهرم هیچ دعوا و کانتکتی با هم نداشتیم در زول ابن سال ها و اگه حرفی بود ب دل نمیگرفتم ولی ناراجت شدم ب شوهرمم نمیتونم حرفی بزنم چون داد و بیداد میکنه.و چیزی نمیگم.

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

حتما بی قصد گفتن به دل نگیر شما که ازدواجتو کردی تموم شده رفته دیگه خودتو ناراحت نکن 

خدایا مراقب ویهان وماکانم و همسر عزیزم باش  قربون دوتا پسر تپلم برم من..اگه جواب بی ادبیتو نمیدم یعنی در حد من نیستی پس انقدر خودتو خاروخفیف نکن و زور نزن 
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز