حالا ببین من جاریم اینجوریه.....
اوایل روش حساس بودم ولی الان فهمیده ب من یکی نمیتونه پز بده...
ولی میشینه برا مادر شوهرم هی پز میده از فامیلاشو خانواده ش...
اونم هی حرص میخوره ...
منم راحت و ریلکس تند تند برا خودم میوه پوست میکنم میخورم فقط گوش میدم....
تو دلم میخندم...
چون پزهاش تو خالیه....
و مسخره س...
این سری نشسته بود میگفت مامان جون با این لباسام رفتم خونه ی عمه م تعجب کرده بود میگفت تو که همیشه مارک میپوشیدی..چرا بعد عقد افت کردی.... منم گفتم اخه اقا حمید برام خریده یه بار بپوشم حداقل ک دلش نشکنه...
مادر شوهرمم سرخ شده بود از حرص...
بعد ک رفت مثل چی حرص میخورد میگفت اون عکسایی ک قبل از خواستگاری رفتن دیدم ازش با این با یه لباس از مد رفته و موهای باز تو عروسی بود...
حالا مهمونی معمولی ام میاد میره شینیون بعد میگه قبلا فلان بودم و ما اینج