2777
2789

امروز تولدم بود بعد من از دیروز چندنفر بهم تبریک گفتن اما شوهرم اصلا ب روی خودش نیاورد منم از پارسالدرس عبرت گرفته بودم ک دیگه اصلا منتظر چیزی از طرف شوهرم نباشم و هزاربار ب خودم گفتم پارسال رو یادت بیار و الکی توقع نکن ازش ک بعد بشینی غصه بخوری😖

امروز صبحم ک انگار ن انگار ظهرم از سرکار اومد بایک قیافه خسته و ملول ک دیگه واقعا مطمعن شدم امسالم مثل پارسال هیچ چیزی در انتظارم نیس و میخولستم بیام اینجا براتون تاپیک بزنم تا دلداریم بدین

خلاصه عصری مامانم اومد پیش بچه و من رفتم باشگاه طبق روال همیشه و ساعت ۹شوهرم دم در باشگاه اوند دنبالم بایک حالت خستگی منم تو دلم کلی ناراحت بودم ک حتی امسال یک تبریک هم نگفت

چندبار خواستم ب روش بیارم اما چیزی نگفتم خلاصه رسیدیم خونه و رفتیم بالا تا در خونه رو باز کردم دیدم مادرشوهرم اینا اومدن و مامانم ک بود .و یک کیک خیلی بزرگ با شمعای روشن رو میز 😁😁

واقعا واسه منیکه حس ششم فوق قویه و همش منتظر غافلگیری ام غیرقابل منتظره بود

اصلا فکرشم نمیکردم 

واقعا طبیعی زفتار کرد از صبح شوهرم

تازه میخواستم بعدباشگاه بیام خونه بشینم تنهایی غصه بخورم ک جزو فراموش شدگانم😂😂

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

خداروشکر خوشبخت و سلامت باشین همیشه انشالله


   دعای مادرا عجیب گیراست... یادته همیشه میگفتی الاهی پیر شی مامان... چه زود مستجاب شد... از وقتی رفتی یه شبه پیر شدم مامانم😭😭😭😭                  

اسفندی هستی؟؟ امروز تولد خواهرم بود...منم اونو سورپرایز کردم همه رو تو رستوران جمع کردم و اونو اوردم

من مادرم و هر دم دردی ز من زاده می شود.....و این کودک که در جای جای من جان گرفته....و با بطن سرد من خو گرفته...هردم خون مرا می مکد...و استخوان بودن مرا می جود...ودر من زاده می شود....من مادرم و می دانم شکست ضمیر نور چه دردی دارد...و چکیدن میل غزل ار سرانگشتانم چه وزنی دارد...ولی حیف که افتاب مرده است...و اینه چه پوج ز انعکاسی دگر بارور است.....من در عمق پوچ لحظه ها مادرم...زمانی که سکوت از صدای اشک هایم می چکید...و بوسه های پوسیده از لبانم می گریخت...فقط لحظه ها می دانستند که نگاهم ویران خواهد شد...من مادرم و لالایی هایم رفته است...تو بگو چند وقت است مرده ام؟ چند وقت است کودکم در گور خفته است؟
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792