بگین از تجربیاتتون استفاده کنیم
بازم مجبور ب ازدواج میشدم تو اون سن
۱۸هستم امابیخوددارهدرمیره ازدواج کردم درس نخوندم همینجوری هدررفت خیلی حسرت میکسم الآن بغضم داره بخدامیشکنه خیلی برنامه هاداشتم
بیشتر درس می خوندم و وکالت قبول می شدم
همینطور بیشتر تفریح می کردم با دوستام
تنهایی سفر می رفتم
فقط منتظربودم قبول شم برم دانشگاه هم از لحاظ درس وهم عشق وحال کنم .بااینکه میتونستم بخونم بخاطر شوهر ازدرسم گذشتم
در هر سنی باید احساسات همون لحظه رو تجربه کنی
هر کاری ک بهت احساس بهتری رو میده انتخاب کن و انجام بده.
الگوی خودت باش
و دنبال علایق خودت برو
آگه اینجوری زندگی کنی هیچ وقت از گذشته ات پشیمون نمیشی
ازدواج نميكردم
درسمو ادامه ميدادم و حتما ميرفتم دانشگاه
كنار درسامم به يه هنر يا كاري مشغول ميشدم
همينكارارو ميكردم
درسم روادامه مىدادم دنبال علايقم مىزفتم 😌شوهر فعلا بى شوهر😠
واقعآمیخوایم سنمون همینجوری بره بیخود؟اووووف
حتما حتما پرستاري ميخوندم
از اینکه زود وارد بازار کار شدم خیلی راضیم . این کار رو حتما میکردم حتی زودتر از این
توی دانشگاه تغییر رشته میدادم و فقط به خاطر اسم مهندسی یه رشته ی سخت رو نمیخوندم و با یه رشته ی آسون تر مدرک میگرفتم
ازدواج نمیکردم و به دوستیمون ادامه میدادم
ولخرجی های الکی نمیکردم و به جاش با پولم میرفتم دنیا رو میدیدم
همه میگن ازدواج نمیکردم🤪🤪🤪
می رفتم رشته هوشبری یا اتاق عمل یا علوم ازمایشگاهی با همون 4 سال درس خوندن درامدم خیلی بیشتر از الان میشد به جای اینکه 10 سال درس بخونم
کاشکی یکی بیشتر راهنمایی ام می کرد اون زمان
