عزیزم ببخشید نمیشد تو اون تاپیک ریپلای کنم
چون تاپیکش پر میشد.
بخدا آنقدر از خودم گذشتم همیشه دیگه هم برا خودش عادت شده هم خانواده اش.
نمیدونم چطوری و از کجا شروع کنم به تغییر که هم خودم اعصابم آروم باشه هم اونا تغییر کنن.
و همین طور احترام حفظ بشه.
من چون بچه سن بودم خیلی چیزا رو نمیدونستم اینا هم تا جایی که تونستن سواری گرفتن. 😔😔
اصلا سیاست ندارم و ولی مادرش خیلی سیاست داره
باورت نمیشه الان 6 ساله ازدواج کردم انقدر سست دبی اراده ام نتونستم کاری کنم. 😔😔
خیلی دوست دارم مشاوره برم ولی شوهرم نمیزاره خودمم نمیتونم برم چون دو تا بچه شیر به شیر دارم که نمیتونم جایی بزارمشون خانوادم ازم دورن. 😔😔
غریبی خیلی سخته.