امشب دخترخالموشوهرش اومدن خونمون شب نشینی شوهرشم گفت یه فیلم بزارباهم ببینیم خلاصه نشسته بودیم پسرکوچیکش شیش هفت ماهشه همش بهونه میگرفت میخواست بقلش کنن راه برن اون دوتام زنوشوهری محو فیلم بودن خانومش بدون اینکه من حتی یه کلمه تعارف کنم بچه رواوردگذاشت توبقل من منم همونجوری باش بازی کردم بچه ساکت بود مامان باباعه هم قرق فیلم بعدکلی ک بغلم بودصدابچه دراومددخترخالم ب شوهرش میگه گریه میکنه بروبگیرش شوهرشم توچشمای من زل زده میگه خوب یه تکونی ب خودت بده پاشو راش ببرتا ساکت شه😑منم بم برخوردگفتم توباباشی پانمیشی نگهش داری من براچی راهش ببرم😐😐
البته این چندمین بارش بود توامروزک حرصمو دراورد منم واقعا ناراحت شدم جوابشو دادم شمابودین ناراحت نمیشدین؟؟