من 1دوستی داشتم، هر اتفاقی تو گوشه گوشه خونه اش میافتاد، تمام و کمال برام توضیح میداد. از اول ازدواجش تا بچه دار شدنش. واقعأ بدم میومد، از سکوتم هم بدش نمیاومد. بچه اش تقریبأ 3ساله بود که 1بار رفتیم کافی شاپ، تا اومد درمورد همسرش حرف بزنه،گفتم: دیگه بسه، مسائل شما اصلأ نه به من مربوطه و نه واسم جذابه. زشته مسئله خصوصیتون میای به من میگی. لطفأ دیگه هیچوقت به من چیزی نگو. اول ناراحت شد، بعد رابطه اش کم کم و الانم رابطه نداریم دیگه