بچها من دخترمو برده بودم خانه کودک.. شوهرم ک امد دنبالم دید پاچه هام بالاعه و شال سر نیست کلا سرمه سر همین اینقدر زد منو... بنظرتون برم خونه مامانم یا کار من زشت بوده
من پذيرفتم شكست خويش را/ پندهاى عقل دورانديش را...من پذيرفتم كه عشق افسانه است/ اين دل درد آشنا ديوانه است...ميروم شايد فراموشت كنم/ با فراموشى هم آغوشت كنم...ميروم از رفتن من شاد باش/ از عذاب ديدنم آزاد باش...آرزو دارم بفهمى درد را/ تلخى برخوردهاى سرد را...آرزو دارم خدا شادت كند/ بعد شادى تشنه ى نامم كند...آرزو دارم شبى سردت كند/ بعد آن شب همدم دردت كند...تا بفهمى با دلم بد كرده اى/ با وجود احتياج دست مرا رد كرده اى...ميرسد روزى كه بى من لحظه ها را سر كنى/ ميرسد روزى كه مرگ عشق را باور كنى...ميرسد روزى كه تنها در كنار عكس من/ نامه هاى كهنه ام را مو به مو از بر كنى...😔
وا شال سرت نبوده پاچتم بالا بوده یه چیزی هم بدهکاری بشین سرجات زندگیتو بکن با اینکه مرد حق نداره دست رو زنش بلند کنه وشما چند روزی باهاش سر سنگین باش ولی میدونی حساسه حجابت رو رعایت کن
خدا که فقط متعلق به آدمهای خوب نیست خدا، خدای آدمهای خلافکار هم هست و فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد فی الواقع خداوند اند لطافت،اند بخشش،اند بیخیال شدن،اند چشم پوشی و اند رفاقت است رفیق خوب و با مرام همه چیزش را پای رفاقت میدهد.اگر آدمها مرام داشته باشند هیچوقت دزدی نمیکنند،ولی متاسفانه بعضا آدمها تک خوری می کنند و این بد روزگار است.بایستی ما یه فکری به حال اهلی شدن آدمها بکنیم،اهلی کردن یعنی ...اهلی کردن یعنی ایجاد علاقه کردن.و این تنها راه رسیدن به خداست که بسیارم مهم است.