امروز از ظهرک اومد ی گیج بازی یجا. دوبار لج بازی بعدش. بعد موقع نهار ی مورد دیگ لج همراه با گیجی. بعد نهار کنارش دراز کشیدم ی ضربه ناجور زد ب پام دردم گرفت. بعدشم باز ی گیج بازی همراه با انکار.من گریه کردم اونم گفت برو بابا. الانم قهریم. بازم مث همیشه من باید منتشو بکشم آشتی کنیم. خسته شدم ازاین وضع😭هرروزمون همینه. بماند ک سر شغلش چقد لجبازی کرد. سربچه داربشیم نشیم. سر اذیت کردنهای جاریم. شوهرم هی میگ جواب نده زشته هرتوهینی از سمت خانواده اون بی جواب باید بمونه. ولی خودش ی آدم حاضر جوابیه. سر مساله مالی من لج کرده.همشم وعده وعید میده تو زندگی .الانم ک قهره. هیچ جاروهم ندارم برم. کلیدم واسم نمیزنه. دلم نمیخاد منت بکشم آشتی کنه. اگ بچه داشتم دلم خوش بود اونم ندارم. البته الان دیگ خودمم بچه نمیخام وقتی همه مسوولیتش بخاد بامن باشه