2777
2789

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

15 تیرماه 97  ، بعد دوازده سال زندگی مشترک و دوتا بچه .... بعد کلی بی توجهی و بی میلی و  موش و گربه بازی ها  بالاخره  اعتراف کرد .... من این زندگی رو نمیخوام ...خیلی خواستم دوستت داشته باشم ولی به دلم ننشستی

میخوام ازاینجا برم و...و... چندین بار گریه کرد ... بالاخره معلوم شد ، عاشق منشی مریم مقدسش!!! شده بود و سه ماه عقد موقت کرده بودن  ...واقعا دوستش داشت😔 .... خیلی حرفها زد از نقشه هاشون برا آینده تا قرار خونه دوطبقه که بالا ما باشیم و پایین مریم مقدس..... شوهر جان روزا پیش ما باشه بعدخواب ما و ساعت یک شب بره پایین  

به جان پسر کوچکم قسم خورد  کسی از خانواده ها بفهمن یا بخوام مشکلی برا مریم مقدس ایجاد کنم ، برا همیشه ترکم کنه و جایی بره که هیچ کس دستش بهش نرسه... 

 

شوک خیلی بدی بود ...مرگ رو بچشم خودم دیدم 


برا اونم سخت بود ...خیلی دلش میخواست که من اون دختر رو قبول کنم...حتی تا روزها بعد اون اعتراف ....میگفت تو خیلی مهربونی ،کاش مامانم بودی و برام عروسک میخریدی!!!

(مریم مقدس قیافه اش معمولی بود مثل خودم ولی عجیب ناز حرف میزد .صداش اصلا به قیافه اش نمی خورد )

خیلی جریانات پشت سر گذاشتیم ...

منم اشتباهات تو زندگیم داشتم که بنظر خودم چندان  مهم نبود ولی دل غافل که زندگیم رو تا پای متلاشی شدن برده بودن ...

تو اوج ناراحتی هام اومدم اینجا تو چند تا پست حرفایم گفتم ... تعداد کمی از دوستان راهنماییم کردن که پای زندگیم و بچه هام باشم و اون مریم مقدس رو از زندگیم بیرون کنم ، ولی نود درصد دوستان گفتن عرضه داشته باش و طلاق بگیر ..اخرشم کاربریمو ترکوندن

 خدا سر هیچ بنده اش  نیاره ...


خدا رو شکر الان اوضاع زندگیمون بهتره 



 خدا جونم تا این لحظم ی تنبلِ سست اراده بودم باب میل خودم .یا رَب نظری کن همونی باشم که تو دوست داری. توفیق بده خدای مهربان.... خدایا غزه رو ببین ..سوریه رو ببین...مظلومای دنیا رو ببین...مضطریم خداجون ...خیلی مضطریم...اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل لولیک الفرج به حق زینب کبری (س)《خدایا آخر و عاقبت ما را ختم بخیر کن».  «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ»  از ما استخوانهایی خواهند ماند که حسین علیه‌السلام را دوست دارد و روحی که آواره‌ی اوست..

15 تیرماه 97  ، بعد دوازده سال زندگی مشترک و دوتا بچه .... بعد کلی بی توجهی و بی میلی و  م ...

مردا هم خدارو میخوان هم خرمارو.خدا از سر تقصیراتشون نگدره

می دانم که روزهای خوبی در راه است

تو دوره عقد دوست دختر قبليش مزاحم خودش و خانوادش ميشد. آبروريزي و فحاشي و تهديد ميكرد و حتي اقدام كرده بود خواهرزادشو از مدرسه بدزده ولي ازم مخفي كرده بود تا اينكه يكروز قبل عروسي متوجه شدم. بخاطر اين پنهانكاريش هرگز نميبخشمش

پروردگارا در پیشگاه تو تسلیمم 
ازدواج من کلا ی شکل دیگه بود بخاطر تجاوز اون و طرد کردن خونوادم ازدواج کرده بودم بعد ک خونوادم قضیه ...

واای عزیزم چی کشیدی ایشالله به سزای اعمالش میرسه



😦



چطورتونست بهت تجاوز کنه احمق

دوستت بود؟😱😢

مریم مقدس چی شد؟از زندگی شوهرت رفت؟

هنوز ازدواج نکرده ... شوهرم عذرش خواست به مغازه نیاد(البته اوضاعی بودا اون روزا ...برا دوتاشونم سخت بود!!! )

خخ ... از شرایط مریم مقدس برا ازدواج رضایت من بوده خیر سرش . که منم ...

نمیدونم واقعا مقدس بود یا برا خودشیرینی کردن بیشتر  و جا تو دل شوهر عاشق پیشه کردن من بوده که مثلا سفارش میکرده که با من و بچه هام خوب باشه و اینقدر نامهربانی نکنه و برسه به ما و...( درحالی که در واقعیت اون رو از ما روز به روز دورتر میکرده و از خودش یک رویای دست نیافتنی برا شوهرم ساخته بود  ) هرچی بوده که خوب خودش رو تو دل اون مرد کرده بود 

بی معرفت فوق لیسانس ریاضی داشت ...کلی مدرسه غیر انتفاعی منتش میکشیدن ولی این درست تورش پهن کرده بود تو زندگی ما 

 خدا جونم تا این لحظم ی تنبلِ سست اراده بودم باب میل خودم .یا رَب نظری کن همونی باشم که تو دوست داری. توفیق بده خدای مهربان.... خدایا غزه رو ببین ..سوریه رو ببین...مظلومای دنیا رو ببین...مضطریم خداجون ...خیلی مضطریم...اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل لولیک الفرج به حق زینب کبری (س)《خدایا آخر و عاقبت ما را ختم بخیر کن».  «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ»  از ما استخوانهایی خواهند ماند که حسین علیه‌السلام را دوست دارد و روحی که آواره‌ی اوست..

با حرفاش دلم میسوزن بعد میگه شوخی بود دروغ میگه جدی حرفش میزنه بعد میگه شوخی بود

اره برا من میگه که به فلانی زیاد با شوخی حرفمو گفتم ولی بازم بس نمیکنه منم میگم پس شوخیات با منم اینجوریه میگه تو فرق میکنی وای واقعا فرقی نمیکنم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792