من شوهرم فوق العاده کم حرفه طول روزسرکاره دم غروب میاداول دخترکوچیکه روبوس بارون میکنه بعدبزرگه رولباساشوعوض میکنه پاهاشومیشوره میره توتخت زری گردنم دردمیکنه من چای بیارم هوم غذابیارم نه میرم پیشش درازمیکشم داره به گوشی ورمیره ممی سکوت ممی سکوت بعدچندبارها میگم هیچی اون گردنموماساژ بده هرشب همینه