بچه ها ی نفر از دوستانم ازم ی سوالی پرسید ولی واقعا نمیدونم چی بهش بگم فقط موندم تو کاری ک کرده. سعی کردم درکش کنم ولی نشد. واس راه حل دادن بهش هیچی نمیدونم شما بگین بهش چی بگم. این خانم از طریق فضای مجازی ازدواج کرده بعد چندروزم پشیمون شده ب شوهرش گفته اون گفته تو بهترازمن پیدا نمیکردی خانمه گفت چرا. اونم گفته برو تو سایتی ک بودیم ببین بهتر ازم واست میاد. خانمه جدی گرفت و اینکارو کرد. بعدا ب شوهرش گفته گفتش الکی گفتما نکنی همچی کاری. ولی خانمه رفته بود و عادت کرده ب اون فضا میگه الان شش هفت ماهه میره ی چندروزه ب ی اقا با شرایط خیلی خوب آشنا شده عکسم دادن و خوش تیپه و نمازخونه. شهردیگم هست. مث چی تو گل گیر کرده ب اقاهه ی بهانه ای آورده نه گفته. اون کات کرد باز برگشت گفت بیا ازدواج کنیم. روحه مرده خبرنداره ک این جریانش چیه. مرد خوبیم هست اینجور ک زنه میگفت. حالا میگ چجوری بپیچونمش ک دلش نشکنه و نفهمه زنه متاهله داغون میشه مرده بنده خدا. خود اونم از عذاب وجدان گریه میکرد. چی بگم بهش ی جمله ای بگین ک ب مرده بگه بره ولی نفهمه زنه چی بوده😑
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
دقیقا همینو گفتم گفتم کلا هرچی ک هست ک پاک کنه اگ خطه بسوزونه. میگفت از حق الناس ی عمر ترسیده البته اهل نماز نیست ولی حالا ب حق دونفر گرفتارشده حرفش این بود ک چکارکنه ضربه بیشتری نزنه و حق هم شوهرش و هم اون مرد رو جبران کنه واس همین مغز خودمم نکشید والا گفتم بذار فک کنم بهت میگم