2777
2789
عنوان

خانما پیرو زندگی شانیا....اونایی که خوندن بیان😗😗

| مشاهده متن کامل بحث + 5589 بازدید | 230 پست

تا روز موعود فرا رسید ...شاینا صبح زود تر بلند شد..مدام تو اشپزخونه قدم میزد ..براش غذا درست کرد...لباس هاش رو شست و تا کرد ..چندتا ایت الکرسی خوند...ولی دلش اروم نمی گرفت....تهرانی که بی تابی های شاینا رو دید خندش گرفت و گفت تو میخوای چجوری اینو زنش بدی؟با حرص نگاه کرد و گفت تو هم که همیشه از ناراحتی من شادی...تهرانی اخم مصنوعی کرد و از روی میز یه سیب برداشت و گفت بیا مهریت رو بگیر و یکم مهر دلت رو رو به ما باز کن...شاینا با حرص سیب رو گرفت و گفت مهریم یه سبد سیب بود تو تا حالا یه باغ سیب به خوردم دادی...تهرانی خندید و گفت اره راست میگی مهر زیادی اسیب میزنه...پس تو هم این اشتباه در قبال اردلان نکن و اشپزخونه رو ترک کرد....و شاینا موند و یه دنیا سوال ....

من مادرم و هر دم دردی ز من زاده می شود.....و این کودک که در جای جای من جان گرفته....و با بطن سرد من خو گرفته...هردم خون مرا می مکد...و استخوان بودن مرا می جود...ودر من زاده می شود....من مادرم و می دانم شکست ضمیر نور چه دردی دارد...و چکیدن میل غزل ار سرانگشتانم چه وزنی دارد...ولی حیف که افتاب مرده است...و اینه چه پوج ز انعکاسی دگر بارور است.....من در عمق پوچ لحظه ها مادرم...زمانی که سکوت از صدای اشک هایم می چکید...و بوسه های پوسیده از لبانم می گریخت...فقط لحظه ها می دانستند که نگاهم ویران خواهد شد...من مادرم و لالایی هایم رفته است...تو بگو چند وقت است مرده ام؟ چند وقت است کودکم در گور خفته است؟

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

تا اینکه اردلان و محمد راه افتادن سمت تبریز...وقتی رسیدن رفتن خونه مادربزرگ محمد چون پدرو مادر محمد فوت کرده بودن و اون با مادربزرگ پیرش زندگی میکرد...البته خونه ی مادربزرگش از چند اتاق مجزا ساخته شده بود که پسرا و زناشون هر کدوم تو یه قسمت ساکن بود و اینطوری تنهایی و جای خالی عر‌س و پسرش رو با صدای نو هاش پر میکرد ......صدای جشن از بیرون میومد...صدای خنده زن ها...و رفت و امد ..حیاط پر خرت و پرت بود ...جهاز دختر رو اورده بودن و میخواستن بار کنن و ببرن....اردلان هم به عنوان هدیه یه فرش دستی فوق العاده چشمگیر اورده بود . که رونمای اون جهاز بود....برای اردلان خیلی چیزا تازگی داشت....لهجه و نوع گویش اونا براش جدید بود...حتی لباس پوشیدن و رسماشون...

من مادرم و هر دم دردی ز من زاده می شود.....و این کودک که در جای جای من جان گرفته....و با بطن سرد من خو گرفته...هردم خون مرا می مکد...و استخوان بودن مرا می جود...ودر من زاده می شود....من مادرم و می دانم شکست ضمیر نور چه دردی دارد...و چکیدن میل غزل ار سرانگشتانم چه وزنی دارد...ولی حیف که افتاب مرده است...و اینه چه پوج ز انعکاسی دگر بارور است.....من در عمق پوچ لحظه ها مادرم...زمانی که سکوت از صدای اشک هایم می چکید...و بوسه های پوسیده از لبانم می گریخت...فقط لحظه ها می دانستند که نگاهم ویران خواهد شد...من مادرم و لالایی هایم رفته است...تو بگو چند وقت است مرده ام؟ چند وقت است کودکم در گور خفته است؟
اول من میرم قصه مادر بزرگ مامانتو میخونم بعد میام اینجا

باشه عزیزم

من مادرم و هر دم دردی ز من زاده می شود.....و این کودک که در جای جای من جان گرفته....و با بطن سرد من خو گرفته...هردم خون مرا می مکد...و استخوان بودن مرا می جود...ودر من زاده می شود....من مادرم و می دانم شکست ضمیر نور چه دردی دارد...و چکیدن میل غزل ار سرانگشتانم چه وزنی دارد...ولی حیف که افتاب مرده است...و اینه چه پوج ز انعکاسی دگر بارور است.....من در عمق پوچ لحظه ها مادرم...زمانی که سکوت از صدای اشک هایم می چکید...و بوسه های پوسیده از لبانم می گریخت...فقط لحظه ها می دانستند که نگاهم ویران خواهد شد...من مادرم و لالایی هایم رفته است...تو بگو چند وقت است مرده ام؟ چند وقت است کودکم در گور خفته است؟

خدایی چقدر حوصله دارینااااا میشینید داستان میخونید خوب یه عالمه رمان واقعی تو کتابخانه  ریخته

وچقدر استارتر  بیکاره میشینه  زندگی  فک و فامیل و مینویسه خوشبحالت 

مادر سه دسته گل  خدایا شکرت   
اسمتو عوض کن بزار شهرزاد قصه گو کاش از خدا یه چیز دیگه میخواستم تو دلم داشتم میگفتم کاش یکی یه تاپ ...

عزیزممممم

من مادرم و هر دم دردی ز من زاده می شود.....و این کودک که در جای جای من جان گرفته....و با بطن سرد من خو گرفته...هردم خون مرا می مکد...و استخوان بودن مرا می جود...ودر من زاده می شود....من مادرم و می دانم شکست ضمیر نور چه دردی دارد...و چکیدن میل غزل ار سرانگشتانم چه وزنی دارد...ولی حیف که افتاب مرده است...و اینه چه پوج ز انعکاسی دگر بارور است.....من در عمق پوچ لحظه ها مادرم...زمانی که سکوت از صدای اشک هایم می چکید...و بوسه های پوسیده از لبانم می گریخت...فقط لحظه ها می دانستند که نگاهم ویران خواهد شد...من مادرم و لالایی هایم رفته است...تو بگو چند وقت است مرده ام؟ چند وقت است کودکم در گور خفته است؟
خدایی چقدر حوصله دارینااااا میشینید داستان میخونید خوب یه عالمه رمان واقعی تو کتابخانه  ریخته ...

تو دیگه بیکار تر که پیگیر مایی  

وقتی  برات  مهم نیست اطرافیانت  درموردت  چه فکری  میکنن  یعنی به سطح  خطرناکی از آزادی رسیدی 

تا اینکه عصر شد و جهاز عروس رو بار زدن و قرار شد ببرن ...اردلان رفت کمک کنه که یه دفعه چشمش به یه دختر افتاد ...یه دختر با چادر مشکی و روبنده سفید که فقط چشماش معلوم بود...ولی بوی اون..یه بوی خاصی میداد..یه عطر پر از معصومیت...یه بوی بهار نارنج خاص..هم گرم و هم خنک.....مثل بهار سبز و دلپذیر.....یاد پاکی مادرش افتاد اخه دست های اون همیشه بوی گلاب میداد....

من مادرم و هر دم دردی ز من زاده می شود.....و این کودک که در جای جای من جان گرفته....و با بطن سرد من خو گرفته...هردم خون مرا می مکد...و استخوان بودن مرا می جود...ودر من زاده می شود....من مادرم و می دانم شکست ضمیر نور چه دردی دارد...و چکیدن میل غزل ار سرانگشتانم چه وزنی دارد...ولی حیف که افتاب مرده است...و اینه چه پوج ز انعکاسی دگر بارور است.....من در عمق پوچ لحظه ها مادرم...زمانی که سکوت از صدای اشک هایم می چکید...و بوسه های پوسیده از لبانم می گریخت...فقط لحظه ها می دانستند که نگاهم ویران خواهد شد...من مادرم و لالایی هایم رفته است...تو بگو چند وقت است مرده ام؟ چند وقت است کودکم در گور خفته است؟
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

2791
2779
2792