دوستان میخوام باهاتون درد و دل کنم اونایی که به درد و دلا شک دارن لطفا نیان من به اندازه کافی حالم بد هست
ما دوتا خواهریم اون چند سال از من بزرگ تره من بچه دومیم
هرچی شادیه از زمان بچگی تا حالا برا اون بوده و هرچی غم و غصه ماله من نمیگم اون حالش بد باشه ولی منم حقمو از زندگی میخوام میخوام شاد باشم از ته دل بخندم واقعا تو همه ی مراحل زندگی غمام از شادیام بیشتر بوده من نه مثه خواهرم بلکه مثه هیچ دختر دیگه ای هم نبودم و ....
گاهی اوقات فکر میکنم خدا منو دوست نداره فراموشم کرده
بذارید از اول اول شروع کنم دوران بچگی خواهرم به خاط کار پدرم تا سوم و چهارم ابتدایی رو خارج کشور خوند بعد پدرم به خاطر دور بودن از خانوادش بر میگرده به ایران باز گشت به ایران مصادف میشود با حاملگی و به دنیا امدن من و بچه ای به دنیا میاد که بررگ ترین بردش توزندگی زنده موندشه بچه ای لا غر و بیمار و رنجور