٣ماه دارم تحمل ميكنم خيلي حالم بده هر روز افسرده تر ميشم شوهرم با ي زن همسن من كه شوهر داره و ي بچه كوچيكم داره در ارتباط بود تو فضاي مجازي براي هم عكس و فيلم ميفرستادن من ٢ساله ازدواج كردم ٢٤سالمه شوهرمم ٢٨سالشه من هميشه بهش اعتماد داشتم خيلي دوسش داشتم تا اينكه ي روز صبح تو اينستاگرام شوهر اون زن بهم پيام داد نميدونم چجوري پيدام كرد گفت زنم با شوهرت رابطه داره من باور نكردم شمارمو گرفت فيلماي شوهرمو برام فرستاد تو گوشيه زنش پيدا كرده بود شوهرم سركار بود زنگ زدم گفتم همين الان بيا خونه پشت تلفن فقط گفتم بيا رفتم وسيله هامو جمع كردم تو چمدون خيلي ياداوريشم سخته برام دستام همين الان ميلرزه بعد ي ساعت اومد بهش گفتم همه چيو گف اونجوري نيس من گول خوردم توروخدا نرو و فلانب پام افتاد من چمدونمو برداشتم بزور از در برم بيرون نذاشت گفت گوه خوردم گولم زد ب دردو دل بهم زنگ زد گف شوهرمو نميخام دوسش ندارم ميخاستم كمكش كنم نميدونم چي شد دختره فاميل دوست شوهرم بود از مجردي بهش زنگ ميزد شوهر دختره برام ويسشو فرستاد زنش ويسداده بود به شوهرم