فقط انگار در این شهر دلِ من دل نیست !
کم به رویام رسیده ست …خدا عادل نیست؟
نا ندارم که برای خودم اقرار کنم :
ترکِ تو کردن وُ آواره شدن مشکل نیست
لوطیان خال بکوبید به بازوهاتان :
ته ِ دریای غم کهنه ی من ساحل نیست
فلسفه ، فلسفه از خاطره ها دور شدی
علّتی در پسِ این سلسله ی باطل نیست
اشک می ریختم آنروز که بی رحم شدی –
تا نشانم بدهی هیچ کسی کامل نیست
تا نشانم بدهی عشق جنونی آنیست –
که کسی ارزشِ ناچیز به آن قائل نیست
آمدی قصه ببافی … که مُوجّه بروی
در نزن ، رفته ام از خویش، کسی منزل نیست !
صنم نافع
خوشم اومد، واسه شما دوست جونی هام گذاشتم😊