خانواده همسرم یه خانواده بزرگ و پر رفت وآمدن و من پنجمین و کوچیکترین عروس این خانوادم پدر شوهرم بزرگ فامیلشونه و بخاطر این موضوع کار زیاده تو خونه مادرشوهرم... تمامی این کارارو مادرشوهرم و تنها خواهرشوهر مجردم میکنن که اونم یه دو سه ماه دیگه عروس میشه شرایط جوریه که من می مونم و شوهرم و پدر و مادرش من اصلا تو خونه خودم آشپزی نمیکنم فقط شبا میاییم خونمون واسه ناهار میرم اونجا خونمون از خونشون یه خیابون فاصله داره حالا بحث اینه اگه خواهرشوهرم عروسی کنه تمامی کارا ناخودآگاه میوفته رو دوش من، منی که اصلا تو خونه پدری کار نکردن یا دانشگاه بودم یا سرکار بخاطر تمام این جوانب میخوام زود بچه دار بشم که کسی ازم توقع نداشته باشه....) پدرشوهرم خونشون خیلی خیلی بزرگ بود اومد تقسیم کرد و به پسراش گفت اینا برا شما خونتونو تو همین زمین بسازید و ساختن و همه دور هم هستن بریز و بپاش اهل جمع کردن و کمک کردن نیستن عروسا بخاطر همین من چرا باید واسشون چایی و میوه بیارم بقیه عروسا بشینن
چیکار کنم تو این شرایط