سلام خانمامیخوام ازاول بگم یکم طولانی میشه ببخشیددیگ
پریشب مایجاجشن دعوت بودیم که بیشترزنونه بودشوهرمنویکی ازفانیلاشون رفتن خونه یکی ازدوستاشون پاشوربازی کنن ماشینم گذاشتن ماکه بااون برگردیم شوهرم گفت برین پیش اون یکی زنه ک تنهاس تامابیاییم گفتم باشه رفتیم خونه اوناو مادرشوهرم گفت من میرم خونه داداشم بخوابم طبقه پایین خونه همیناس وخوابیدیم دوباره زنگ زدن ک برف میادماشینم نیست میخوابیم صبح میاییم صبح ک بیدارشدم دیدم مادرشوهرم رفته خونه خودمون همون فامیبشون اصرارمیکردک ناهاربمون ولی نموندم اماتااومدم خونه ساعت 12شد اومدم ب مادرشوهرم گفتم ناهارگذاشتی گفت نه به منچه میخواستی زودتربیای مگه اون میادخونه ماگفتم خب شوهرم گفت برواونجامیگه شوهرت غلط کرداجازه تودست منه منم گفتم مگه من چنتاشوهرم دارم ظهرکه شوهرم اومدتکلیفموبایدمشخص کنم ببینم ازکی اجازه بگیرم بعددیگ اروم شدو چیزی نگفت
ادامشوالان مینویسم