نه اینطورری نیست،زنداداشم به آبجیم گفته بود مریم که معلوم نیس چی شده با ما قهره، خودش جلوتر پیش دستی کرده بود که منو مقصر بدونه
ناراحتی من بیشتر یکی از اینه که چرا داداشم چیزی که من بهش تاکید کرده بودم کسی ندونه به زنش گفته و به جای اینکه به من کمک منه مشکلم حل شه پیش زنش با تیکه پروندن منو ضایع کرد
بعضی وقتا باخودم فک میکنم چرا باید یه مرد اینقد ضعیف باشه که کوچکترین مسائل خانوادگیشم بره پیش زنش بگه، درحالی که شوهر من اصلا اینطور نیست
درددل افت روابط انسانیست!
اشتباه اولت درددل بوده. درددل برای مشاور هست فقط
دوم یچیزی رو گفتی نگو به فلانی نگو اگر نمیخوای فلانی بدونه پس به هیچکس نگو
سوم حق انتخاب در تماس گرفتن یا نگرفتن دارند. شما هم حق انتخاب داری که مجددا تماس بگیری یا نگیری که بنظرم راحتترند تماس نگیری
ببین عزیزم بیا منطقی فک کن😊 تو زیادی به خانوادت بها میدی اصلا دلیلی نداره وقتی با شوهرت مشکلی داری به برادرت بگی مهم ترین فرد تو زندگی هر شخصی اول خودشه بعد همسرش،،، فرزند پدر ومادر تو اولویت دوم وخواهر وبرادر تو اولویت سوم هستن .این قضیه رو فراموش کن بهشون زنگ بزن واصلا به روشون نیار ولی رابطه خودتو با هر کسی به جز همسرت تو چهارچوب قرار بده سلام علیکم علیک سلام دیگه زیاد روشون حساس نشو
عزیزم یه ساعتی ک میدونی داداشت خونه نیس و بیرونه باهاش تماس بگیر و بعد از احوال پرسی اینجور شروع کن ک مردم انقد خوابتونو ببینم و کسی ازم سراغی نگیره من چقد زنگ زدم و شما یه بارم زنگ نمیزنید واقعا ازتون دلخورم اصلا یادت هست ک من مشکلمو باهات در میون گذاشتم؟دلمو شکستی یه بارم جویای اوضاعم نشدی
تازه من دوست نداشتم کسی از مشکلم با خبر بشه تو ب زن داداش گفتی
من همه چیزو بهش میگم ولی برا این مورد دوست نداشتم دلم راضی نبود کسی بدونه
من فکر کردم محرممی و ازت کمک خواستم
با این کارت باعث شدی ک زن داداش راجع ب من بد فکر کنه و احساس کنه من غریبه میدونمش
همه اینارو با ناراحتی و مظلومیت بگو
دیگه آخر دلتو ب دست میاره
نمیدونم شاید نظرم غلط باشه ولی با توجه به این که میگی چند بار زنگیدم وجواب ندادن...من اگه بودم
یه مدت قطعا دیگه زنگ نمیزدم .که فک نکنن من مقصرم.زندگی شخصی خودمه به هزار و یک دلیل نمخام عروس بفهمه.حالا اصن اون عروس طلاااا بهتر از خاهر ولی بالاخره عروسه حق نداره بگه چرا مسایل خصوصیتو بمن نگفتی به داداشت گفتی!
بعد یجا که تو موقعیتی برادرم رو دیدم بهش میگم فلانی چیزی شده.دیگه خبری ازم نمیگیری.حالی از خاهر حاملت نمپرسی....بعد اگه شروع کرد اصل مطلب که هیچ اگه نه با خنده میگفتم اگه میدونستم بخام سر مشکلات زندگیم باهات درد و دل کنم رابطمون کم رنگ میشه اصن چیزی نمیگفتما😀
ممنون از همه دوستی گلم که راهنماییم کردین😘🌹🌹 یکم آروم شدم
اره .ادما حضوری راحتتر و مودبانه تر میتونن بحرفن.
در مورد برادرت که به زنش گفته دقیقا حق با توست.منم اگه بودم ممکنه ناراحت میشدم ولی خب کش نمیدادم اون موضوع رو که دلخوری پیش نیاد.ولی برای سری های بعد حساب دستم بود که تو کدوم موارد به برادرم چیزی نگم
من خواهر شوهرم یه موصوعی به شوهرم گفته بود و گفته بود به زنت نگو.ما هم سر یه مسیله ای با شوهرم دلخوزی پیش اومد و مجبور شد برای اینکه دلیل این کار رو بگه اون موضوع مطرح شده با خواهرش رو بگه.ولی قسمم داد به رو خواهرش نیارم.سری بعد که رفتم عمدااا خود خواهرشوهرم تو تنهایی خودمون بحث رو کشید به ناکجا اباد که ببینه من میدونم یا نه.منم زدم کوچه علی چپ که اصن اون روز اینجوری نبود و ال شده و بعد اون میگفت نه ببین اینجوری بوده اصل داستان.منم میگفتم اها نمیدونستم.یعنی یجورایی هم برادر پیش خواهرش خراب نشد هم من از چشم نیوفتادم
در کل میگم شما حق داشتی بخای با برادرت صحبت کنی بدون وجود زنش.ربطی به غریبه بودن و نبودن نداره که
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
