من یه شهر دیگه زندگی میکنم مادر و بردارم هم نزدیک هم تو یه شهر دیگه اخرین باری که رفتم شهرستان، چندبار بهشون زنگ زدم اومدن همو دیدیم، ما خیلی باهم صمیمی هستیم، بعد از اون اونا رفتن دیگه نه زنگی و نه خبری،اخه من هربار که میرم شهرستان همیشه پیش همیم ولی اینبار اونا شب اومدن صبح هم زودی برگشتن، خونه مامانم توی روستاس داداشم اینا تو شهرن
بعد از اون چند بار بهشون زنگ زدم ولی اونا ی بارم زنگ نزدن اینم داخل پرانتز بگم(قبل مسافرتم بین منو شوهرم ناراحتی پیش اومده بود من هم نمیخواستم زنداداشم بدونه زنگ زدم از داداشم راهنمایی بگیرم و بهش گفتم کسی نفهمه ولی اون به خانمش گفته بود) همون روزی که اومدن خونه مامانم یهو داداشم با یه حالت تیکه انداختن حرفی زد که فهمیدم به زنش همه چیو گفته ولی به روش نیاوردم و چیزی نگفتم ولی خیلی بهم برخورد