2777
2789
عنوان

طلاق با دو تا بچه بخاطر دروغ و خیانت و دست بزنش

| مشاهده متن کامل بحث + 6349 بازدید | 91 پست

فکر میکردم خیلی زندگی رویایی و قشنگی دارم ولی ای دل قافل که یکسال بعد از اون ماجرا. یعنی وقتی پسرم تقریبا 8 ماهش بود. از بانک که وام خونه گرفته بودیم زنگ زدن که یکساله قسط خونه ندادین ماهی یک میلیون و خونه داره تو مزایده میره. من شکه شدم. آخه شوهرم هر ماه بک میلیونو کم میکرد و بقیه حقوقش واسه خرج بر میداشت. گفتم چی شده... گفت نمیدادم.. به همین راحتی . گفتم خب پولا رو چیکار میکردی. گفت خرج میکردم. هر کاری کردم نگفت. آخرشم با کمربند جلوی دو تا بچم منو حساااابی کتک زد. شاید حدود ده بار زد و موهامو کشید و ده بارم تو گوشم زد  . قشنگ مشخص بود که از رو کینه داره میزنه....

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

پزشکی قانونی یکی خودش رو بزنه به در و دیوار میفهمه اونجا دکترهای با تجربه هستن مگه الکیه

نمیدونم چجوری نفهمیدن. خیلی نفوز داره مادر شوهرم. اخه فکر کن قبلنا تو زندان زنان کار میکرده 

ای خدا تاکی ظلم نسبت به زن قراره ادمه داشته باشه

میشه لطفا برای شادی روح پدرم،پدرشوهرم،خواهرزادم و پدرش یه صلوات مهمونم کنید؟❤..............................خدای من نمیدانم گاهی کجای دنیا گم ات میکنم در هیاهوی بازار … در خستگی هنگام نماز ! در وسوسه های نفس ام… نمیدانم…. اما ، گاهی تو را گم میکنم مثل کودکی که در بازار دستان مهربان مادرش را رها کرده به تماشای عروسکی مشغول است…! بعد میبیند مادرش نیست و هیچ عروسکی او را خوشحال نمیکند…! 💙💙💙💙💙💙درمانگر طب فشاری هستم،اصلاح مفاصل وماساژ پیشرفته سوالی داشتید درخدمتم 😊😊

زودتر بگو لطفا

میشه لطفا برای شادی روح پدرم،پدرشوهرم،خواهرزادم و پدرش یه صلوات مهمونم کنید؟❤..............................خدای من نمیدانم گاهی کجای دنیا گم ات میکنم در هیاهوی بازار … در خستگی هنگام نماز ! در وسوسه های نفس ام… نمیدانم…. اما ، گاهی تو را گم میکنم مثل کودکی که در بازار دستان مهربان مادرش را رها کرده به تماشای عروسکی مشغول است…! بعد میبیند مادرش نیست و هیچ عروسکی او را خوشحال نمیکند…! 💙💙💙💙💙💙درمانگر طب فشاری هستم،اصلاح مفاصل وماساژ پیشرفته سوالی داشتید درخدمتم 😊😊

دلم بیشترازخودت برابچه هات سوخت خیلی ترسیدن و انگارداشته روح و روان اونارومیزده..این مردزندگی نیس عزیزم

تودلیم معجزه💞 امام رضا ع💞 و امام حسین ع🌹هست بعدازچندسال..خدایا شکرت شکرت😍میشه برای سالم به دنیااومدنش ی دونه صلوات مهمونم کنی الهم صل علی محمد وال محمد😍 ان شاءالله حاجت رواشی

من قهر کردم اومدم خونه مامانم. ولی بازم دلم اروم نگرفت خودم با پای خودم برگشتم سر زندگیم. بعد چند روز طلاهامو ده میلیون فروختم دادم واسه وام تا خونه تو مزایده نره . بعدش یه یک ماهی با هم خوب بودیم 

تا اینکه دیدم مشکوک میزنه. رفتم سر گوشیش از طریق نرم افزار همراه من فهمیدم با یکی از 7 صبح که میره بیرون تا 12 شب داره اس ام اس بازی میکنه. پشت سر هم وسیج میدادن.  گفتم کیه. جواب نداد. یه شب رفت حموم یکی زنگ زد. گفتم کیه. گفت همکارمه. من فهمیدم که زنه. پیگیرش شدم .زنگ زدم به زنه. گفت همکارشم میاد خونمونو تعمیر میکنه. گفت مطلقه هس و 42 سالشه و یه پسر 13 ساله داره. چون شوهرم 31 سالشه خیلی شک نکردم ....

خب بعدش چی شد؟؟؟؟ادامه دادی منو لایک کن

همسرمهربونم💏چهل سال بعدجلوی آینه موهایم را شانه کنم..👵روسری آبی ام را بپوشم وآرام آرام بروم توی آشپزخانه..نگاهت کنم و بگویم :دیدی گفتم میان ..لبخند بزنی☺بگویی : چقدر قشنگ شدی😍یاد وقت هایی بیفتم که جوان بودم.👩ناراحت شوم که پیر شده ام 👵..زشت شده ام ..و تو باز بگویی با موهای سفید بیشتر دوستت دارم👵و من مثل بیست سالگی هایم ذوق کنم😍سر بزنم به قیمه ای که برای بچه هایمان پخته ام ..🍲بعد تو از نوه ی آخرمان بگویی.بگویی این فسقلی عجیب شبیه تو شده..من برایت چای بریزم.☕بچه هایمان بیایند.مدام بگویم :قند نخور آقا.چایی داغ نخور .. بذار سرد شه..تو لبخند بزنی☺من مثل چهل سال پیش شوم و جلوی بچه هایمان سرم را روی شانه ات بگذارم ..💑نوه هایمان را بغل کنیم .👶دخترهایمان سالاد درست کنند و غذا بیاورند ..پسرها سفره بیاورند و بشقاب بچینند..پسر اولمان بگوید :هیچی دستپخت تو نمی شه مامان..عروسمان خودش را برایش لوس کند و بگوید:پس دستپخت من چی ؟!پسرمان نازش را بکشد😍ما از حال خوششان ذوق کنیم ..زیر گوشت بگویم : مرد زندگی بودن را از خودت یاد گرفته.❤باز هم نگاه های مهربانت.👀و باز هم درد زانوهایم یادم برود ..بچه ها بروند خانه هایشان ..ومن از خوشحالی ده بار بمیرم که چهل سال است تو را دارم ..💏

کاش حداقل خونه به نامت بود و شوهرتو پرت میکردی بیرون ...

همسرمهربونم💏چهل سال بعدجلوی آینه موهایم را شانه کنم..👵روسری آبی ام را بپوشم وآرام آرام بروم توی آشپزخانه..نگاهت کنم و بگویم :دیدی گفتم میان ..لبخند بزنی☺بگویی : چقدر قشنگ شدی😍یاد وقت هایی بیفتم که جوان بودم.👩ناراحت شوم که پیر شده ام 👵..زشت شده ام ..و تو باز بگویی با موهای سفید بیشتر دوستت دارم👵و من مثل بیست سالگی هایم ذوق کنم😍سر بزنم به قیمه ای که برای بچه هایمان پخته ام ..🍲بعد تو از نوه ی آخرمان بگویی.بگویی این فسقلی عجیب شبیه تو شده..من برایت چای بریزم.☕بچه هایمان بیایند.مدام بگویم :قند نخور آقا.چایی داغ نخور .. بذار سرد شه..تو لبخند بزنی☺من مثل چهل سال پیش شوم و جلوی بچه هایمان سرم را روی شانه ات بگذارم ..💑نوه هایمان را بغل کنیم .👶دخترهایمان سالاد درست کنند و غذا بیاورند ..پسرها سفره بیاورند و بشقاب بچینند..پسر اولمان بگوید :هیچی دستپخت تو نمی شه مامان..عروسمان خودش را برایش لوس کند و بگوید:پس دستپخت من چی ؟!پسرمان نازش را بکشد😍ما از حال خوششان ذوق کنیم ..زیر گوشت بگویم : مرد زندگی بودن را از خودت یاد گرفته.❤باز هم نگاه های مهربانت.👀و باز هم درد زانوهایم یادم برود ..بچه ها بروند خانه هایشان ..ومن از خوشحالی ده بار بمیرم که چهل سال است تو را دارم ..💏
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز