اون موقع من فهميدم كه باهم تموم كرده بوديم ولي وقتي بهش گفتم اون برگشت و گفت ديگه زن خودمي دعوا و اين چيزا تموم نميذارم اشك تو چشت بياد
ولي باز دعوا داشتيم بعد يه سال بهم ميگفت فقط تقصير من نيست اين اتفاق افتاده من نميخوام ازدواج كنم شرايطشو ندارم
الكي ميگفت بيماري دو قطبي دارم
خلاصه سه سال دوستي كه همش من اشك ميريختم ولي اخرش قبول كرد كه ازدواج كنيم درسمونم تموم شده بود