امروز برام یه روز خاصه پارسال همین موقع بود که یه خبری شنیدم که زندگیمو که مثل دریای پر تلاطم بود به ارامش نسبی رسون من پارسال همین موقع باردار بودم و درست وقتی هیجده هفته بودم سونو انو مالی دادم تا قبل اون همه چی عالی بود و دکترم راضی بود کاش اون روز پام می شکست و نمی رفتم تو اون مطب لعنتی رفتم تو مطب و دکتر گفت بخواب رو تخت و تا سونوتو بگیرم تیغه بینی کامل بود و اندازه گردن هم مشکلی نداشت ی نفس راحت کشیدم وخدا رو تو دلم شکر کردم و برگشتم به دکتر گفتم مشکلی که نیست دکتر گفت خوشحال نباش فعلا برو ازمایش بده تا بعد خیلی تو ذوقم زد تو دلم گفتم این چه طرز حرف زدن با یه خانم بارداره