سلام
براى گفتن مطلب يه سرى پيش فرض لازمه
چند نفر در اين ماجرا دخيل هستن كه فكر كنم براى اين كه داخل مطلب قاطى نشن معرفى كنم بهتره
خونه ى ما: من و همسرم و پسرام كه سه ساله و يك ساله اند
همسايه پايينى ما: يه خانواده اند كه مثل اين كه آقاى خونه موجى شده و كلا هميشه خونه اس و فقط حقوق ميگيره
حالا اين ها رو نگه داريد
پدر من در يك سازمان كاملا خصوصى گسترده پست مهمى داره فكر كنيد نفر دوم اونجاس
ساختمون ما رو اون سازمان كم كم از كاركنان پول گرفته و ساخته
خونه ى ما مال پدرم هست
صاحب خونه ى همسايه پايينى توى همون سازمان كار ميكنه و چند تا پست پايين تر از پدرم
حالا ماجراى اصلى رو شروع ميكنم
پسراى من كوچيك هستن و تو خونه بازى ميكنن
صبح حدود ١٠ بيدار ميشن ٢ تا ٤:٣٠ بعد از ظهر خوابن
شب هم ١١:٣٠ ميخوابن
در ساختمون ما مراجعه به همسايه ممنوعه و بايد همه چى از طريق مسئولين ساختمون در لابى صورت بگيره
سرتون رو درد نيارم
اين آقا و همسرش ميان دم در هى شكايت كه سر و صداتون زياده آقا خوابه بيدار ميشه
ولى به خدا ما خونمون چيز غير عادى نداريم فقط بازى بچه ها
چندين بار اومدن
پريشب خود آقاهه اومد
همسرم انقدر معذب شد كه گفت فردا همه ى ماشين هاى بچه ها رو ميذارم انبارى
منم قانعش كردم نبره
ديروز زنگ زدم به بابام گفتم شوهرم ميخواد وسايل بچه ها رو ببره و اينا
بابام گفت لازم نيست كارى بكنين و محلش نذارين و در حد معمول مراعات كنين
گذشت امروز دو ساعت پيش دوباره خانم همسايه اومد و به من كلى حرف زد و گفت شما نبايد توى برج زندگى كنين و حواست به بچه هات باشه و شوهرم دارو ميخوره و ...
حرفاش خيلى بهم برخورد ولى جوابش رو ندادم كه كاش ميدادم
به مامانم زنگ زدم اونم گفت با بابات مشورت كن
زنگ زدم به بابام اونم حسابى دعوام كرد گفت چرا هى زنگ ميزنى اين ور اون ور تا يه چيزى ميشه