دخالتی یه چیزی اونورتر؛خودش و زنش فتنن؛بخدا اینقدر اذیتم کردن و اشکم رو درآوردن بی دلیل؛چه شبها که تا صبح اشک ریختم؛کلا ازپارسال که اومدم اینجا افسرده شدم؛اگه تاپیک های قبلانم رو بخونی متوجه میشی چه بلاهایی سرم آورده؛بخدا حتی خانوادمم نمیدونن؛اگه بدونن خون به پا میکنن