*دهه شصت...
یعنی بیدار شدن با بوی نفت بخاری نفتی،
یعنی اپول مانتو،
یعنی صف کیلومتری نون،
یعنی آتاری و میکرو،
یعنی برنج کوپنی،
یعنی فخرفروختن با کتونی میخی،
یعنی تلویزیون سیاه و سفید،
یعنی آدامس خروس نشان،
یعنی کارت بازی با دمپایی،
یعنی کپسول بوتان و پرسی،
یعنی نوار کاست،
یعنی بوی نفتالین لای رختخواب.
*یادش بخیر ﭼﻪ ﺫﻭﻗﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻢ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻌﻠﻢ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ: ﺑﺮﻭ ﺍﺯ ﺩﻓﺘﺮ ﮔﭻ ﺭﻧﮕﯽ ﺑﯿﺎﺭ! ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻣﺸﻌﻞ ﺍﻟﻤﭙﯿﮏ ﺭﻭ ﺳﭙﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﻬﻤﻮن
*شما یادتون نمیاد...!
یه زمانی یکی از کاردستی هامون این بود که جیوه پشت آینه رو می تراشیدیم شکل های مختلف روی آینه می کشیدیم
*خانواده دکتر ارنست، تلاش دکتر و خانوادش برای زنده موندن در جزیرهای ناشناخته، فلون که خیلی شیطون بود، کاپیتان مورتون و پسر بچه سیاه پوستی به نام "تام تام" که اوایل حرف نمیزد رو چی یادتونه؟ تمام آرزوهای پدر و مادرهامون این بود که دکتر، مهندس بشیم!
*شما یادتون نمیاد...!
یه زمونی با کاغذ آبمیوه ها که از آلمینیوم ساخته شده بود زنبیل و کیف درست می کردیم.
یکی از کاردستی های معروفمون هم این بود که رو تخم مرغ کلاه شیپوری کاغذی می ذاشتیم عمونوروز درست می کردیم
*یادش بخیر! غم عجیب عصر سیزده بدر و تنها فکرمون که پیک شادیمو حل نکردم! عصر سیزده بدر و آرزوی اینکه ای کاش امروز ۲۹ اسفند بود ولی…! یادش بخیر! کوچه خلوت و سبزه پلاسیده شده توی جوب، صبح ۱۴ فروردین و دلدرد گرفتن الکی واسه نرفتن به مدرسه!
*بچه كه بودیم، بستنی مونو كه گاز میزدن، قیامت به پا میكردیم!
چه بیهوده بزرگ شدیم روحمان را گاز میزنند، میخندیم!
یه زمانی تو یه صندوق نوشابه همه مارک نوشابهای بود! کانادا، درای، پپسی، زم زم؛
بعد یه نوشابه اومد به اسم آرسو یکم گرونتر بود خیلی گازشم زیاد بود مد شده بود همه آرسو میخریدن انگار با کلاستر بود!!
*شما یادتون نمیاد...!
یه پفکهایی بود که توش عکس بازیگران بود باید پیدا می کردیم رو آلبوم مخصوص می چسبوندیم. تمام دغدغمون این بود این عکسا تکراری نباشه.