اول بگم من و مادرشوهرم رابطمون با هم خیلی خوب بود طوری که همه میگفتن مادرشوهرم هر جا میرفت میگفت دخترمه . البته اوایل اینجوری نبودا خیلی اذیتم کرد اون اذیت میکرد من خوبی می کردم بعد اینکه اونم با من خوب شد نمیدونم اون موقع فازم چی بود الان باشه بهش محبت نمیکنم . پریشب برادرشوهرم و شوهرم باهم دعوا کردن یهو وسط دعوا مادرشوهرم به من گفت پاشو گمشو خونتون . من مامانم تازه فوت کرده جدیدا پاهام بی حس میشه میوفتم نمیتونم پاشم این و گفت من افتادم زمین اینم انگار نه انگار شوهرم اومد بغلم کرد با یه مصیبتی من و برد تو ماشین حالا امروز از اون یکی برادرشوهرم پیغام فرستاده میخوام شام دعوتشون کنم تموم بشه