خاله ی دوستم خیلی خیلی نماز خون و معتقد بوده جوونم هست فکر کنم بیست سالش بود توی یکی از عروسی ها موهاشو باز میزاره
ازاون شب تا مدت سه سال اذیتش میکردن
دوستم میگفت خالم نشسته بود بهو میدیدیم کشیده میشد روی زمین یا یکی محکم میزدش دیوار
یا روی دستاش و زخمی میکرد