خاله ی دوستم خیلی خیلی نماز خون و معتقد بوده جوونم هست فکر کنم بیست سالش بود توی یکی از عروسی ها موهاشو باز میزاره
ازاون شب تا مدت سه سال اذیتش میکردن
دوستم میگفت خالم نشسته بود بهو میدیدیم کشیده میشد روی زمین یا یکی محکم میزدش دیوار
یا روی دستاش و زخمی میکرد
همین دوستی که میگم فامیلشون یه دختر جوونه که با اجنه در ارتباطه و اوناهم میان اینده رو تا حدودی بهش میگن
همزاد هارو هم میبینه
بعد به خواهر دوستم‌گفته بود همرادت به پسر خیلی قد بلند و‌خوشگله و عاشقته بخاطر همین اجازه نمیده ازدواج کنی
توی همین ماه هم یه دو روز قبل از مرگ فامیلشون که جوون هم بود زنگ زده بود به دوستم‌گفته بود یه پسر جوون که فامیلتون هم هست دو روز دیگه از کوه پرت میشه و فوت میکنه
دوستم دیگه وحشت کرده بود
میدونی چیه اخه خانوادم گفتن وقتی دعوتمون کردن رفتیم بعدش همه اومدیم توی اتاق نشیمن گفت همه بودیم یهو دیدیم از اشپزخونه صدای ظرف شستن میاد😂😳گفتیم کیه داره ظرف میشوره درحالی که همه اینجاییم گفتن جن های خونه اتفاقا گفتن که اینقدر با سروصدا میشستن تا مهمونارو بترسونن😂😂😂😂😂خواهرشوهرم تعریف میکرد میگفت برگام ریخت ازترس
مادر بزرگم تعریف میکرد بچه که بودن خونشون جن داشته و‌زندگی میکرده باهاشون
مامانش گویا اب جوش میریزه توی حیاط بعد جن رفته بود توی بدنش و میگفت بچمو سوزوندی و ولت نمیکنم
خیلی اذیتش کرد تااینکه یه دعانویس و‌جنگیر اومد کلی باهاش حرف زد و‌گفت بگو چی میخوای اونم گفت واسم فلان غذارو درست کنه و بیاره اون خونه متروکه ای که چندمحله پایین تره
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
