منواذیتم میکردن بشکل دوتا زن بودن.بهم میگفتن باید بیای سمتمون اگه نیای اذیتت میکنیم.منم هی ایت الکرسی میخوندم ک بهم گفتن نخون ک رو ما اصری نداره و عصبانی تر میشدن و یه ایت الکرسی هم رو زمین افتاده بود تا خواستم برش دارم از زمین پودر شد ک گفتن ما اینجوری کردیم تا نتونی بخونیش.البته تو حالت خوابو بیداری اینجوری میشدم
من تو اتاقم خوابیده بودم یه صدایی خیلی هم واضح کنار گوشم شنیدم که اسممو گفت
یعنی تصور کن یه نفر بیاد لبشو نزدیک گوشت بکنه و گرمای تنشو حس کنی و اسمتو بگه و بیدار شی به همین شدت واضح بود😁
و من بیدار شدم و دیدم تنهام گفتم ناموسا بذار بخوابم و باز خوابیدم😁
خیلی خجستم میدونم😛
من که ۱۱ ساله با جن زندگی میکنم😉
تو منی یا من توام البته برا من مرد بود که توی همین خونه ای که توی پست بالا بودم مریض شدم بعدش منو بردن دعانویس خدا میدونه چقدر اذیتم میکرد میگفت فقط من دوست دارم و حتی من نمیزاشتم بابام بیاد سمتم جیغ میزدم هرچی مرد میدیدم دستو پاهامم کج میشد و همیشه بهم میگفت خودتو از بلندی پرت کن پایین خونت اینجا نیس توی آسموناست بارها میرفتم پشت بوم ولی خانوادم نجاتم میدادن تااینکه با بزرگترین دعانویسا ازم دور شد ولی بعدش بخاطرشدت زیاد مریضیم افسردگی گرفتم و تاچندسال دکتر میرفتم هنوزم یه دکتر ثابت دارم گاهی میرم برای آروم کردن ذهنو روحم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
59 ثانیه پیش
59 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
