واخرش تو فرمایی که بخوام امضا کنم با کمال شرمندگی در کنار شغل ی خط میکشم😔من ی زنم ساعت کاریم تمام وقت است با روز های تعطیل بیشتر میشود؛ در مهمانی ها و مناسبات که بماند؛:" صبح قبل از همه بیدار میشوم و شب بعد از همه میخوابم هر از گاهی هم شب زنده داری دارم ؛ شب را زنده میکنم چون خاصیت من است ! شب را بیدار میکنم و با او مینشینم پای صحبت؛! از نگرانی هایم میگویم از فکر اینده ی فرزندانم؛؛ از کم کاری هایی که میکنم ؛ تنم خسته ام تا زبان باز میکند و اعتراض میکند خاموشش میکنم؛!و چ بی رحمم نسبت به او؛:" صبح ها ؛ ارام بلند میشوم و دفترچه یادداشتم رانگاه میکنم)گاه حافظه ام یاری نمیکند که اول کدام کار را انجام دهم ؛: " چادر سفیدم را که درمی اورم زیر لب میگویم خدایا بمن هم سلامتی بده در لابلای دعا کردن برای زندگیم و فرزندانم ؛ خودم را فراموش کرده بودم؛کتری جوش امد ؛ روغن داغ شد؛:" قطره ی اب شدن یخ قمقمه روی اپن افتاد!! و هنوز بیدار نشدن؛:" داغ شدم و جوش زدم تا سرساعت به کارهایشان برسند! یک به یک در رابستند و من همانند ان قمقمه هر روز میچکیدم😢کارهارا یک به یک تند و تند انجام دادم و دکمه های مانتوام را بسته ام و با دو سمت اتوبوس رفتم بند کفشم را در اتوبوس بستم ؛؛ اخ چشمم به لک روسریم افتاد ؛ خجالت کشیدم!! به بانک رسیدم و دوباره باید فرم پر میکردم شغل " -