خانوما شما هم دختر بودید خانواده بهتون سخت میگرفتن که اینجا نرو اونجا نرو برید بیرون زنگ بزنن. واقعا دیگه موندم چیکار کنم الان دخترای همسن من( 20 سالمه) همه آزادن ولی من هیچ آزادی ندارم برای بیرون رفتن. اینم بگم دوستام اصلا خوب نبودن قبلا ها. شما چیکار میکردید خانواده بهتون سخت میگرفتن. قید بیرون رفتن و اینا رو میزدین. یا فکر ازدواج کردن به سرتون نمیزد؟
اره دیگه اختیارم دست شوهرمه خداروشکر شوهرمم سختگیر نیس اما دیه خودم زیاد حس و حال بیرون رفتن با دوست و رفیق و ندارم فک کنم چون از اول اینجور عادتم دادن واسه همینه
نميدونم چرا اينجوري فكر ميكنن اين مامانا؟؟بچه اي كه عاقل باشه ميخوادچيكاركنه مگه؟؟مامان من به حجاب و ...
خب الان که مجردیم مثلا ما چقد لذت میبریم. میگم پسرا آزادن میگه پسرا میرن سربازی میرن سر کار. میگم خب ما هم باید بریم خونه شوهر اونم یه کاره ما هم تو جامعه باید باشیم
وااای چه دلی داشتی که رفتی. ولی خدایی بهترین سفر خارجی رو هم بری به اندازه ی اون شمال بهت خوش نمیگذر ...
بعد از اون شیش ماه بغدش نامزد کردیم مسافرتم رفتیم دیگه اون حالو نداد مسافرته جاودانه شد سه تا ماشین بودیم همه ام زنو بچه ما فقط دوست بودیم فامیلاشون بودن ولی رابطه ذوستی داریم الانم ،خیلی خوش گذشت عالی بود مامانم جونم زنگ میزد گوشیو بگیر سمت حرم من دعا کنم الهی من فداش بشم ،یه گردانو پیچونده بودم به شرکتم گفته بودم مامانمو میخوام ببرم مسافرت مشهد بهمامانم گفتم دارم از طرف شرکت میرم مشهد خخخخخخ اخرشم کل بازار رامسرو دنبال نخود کیشمیش میشگشتم برای سوغاتی خخخ
خدا شاهده الان فکر میکنم اگه جای شوهرم گیر یا نامرد افتادا بودم من چه غلطی میکردم چه خاکی توسرم میریختم بچه بوذم دیگه حالیم نبود که هرچقدم زرنگ بودما زرنگ تر ازمنم پیدا میشد اما لطف خدا بود به اینچا رسیدم هرچند تو م.قعیت های بد زیادیم قرار گرفتم که روحم لکه دار شد مثلا سرکار دکتر میومد رد بشه خودشو میمالید به من اینقد عذاب میکشدم که نگو یا یبار بایکی دیگه دوست بودم مجبورم میکرد باهاش باشم اوف فکر نکن ازادیم راحته و کلا خوشگذرونی درککت میکنم باید اینقد بابچه راحت باشی محیط خانواده اروم باشه بچه اسیبیم دید بیاد بگه و حمایت بشه نکه دارش بزنن ازادی به درد خانواده های ماکه خفه خون گرفته ایم نمیخوره اینقد شبا گریه کردم. ولی از ترس نتونستم بکسی بگم اگرم میگفتم اون لحظه میگذشت یجا پامو گج میزاشتم میزدن تو سرم پشت نداریم که دل گرم باشیم بیرون از خونه خواهر