مثالی از طلاق داستان واقعی 😔😔

به نظر من غفلت از خود زنِ هستش ...

بعضی از خانوما فک میکننن وقتی ازدواج کردن و بچه دار شدن دیگه باید از کلی حق و تفریحاتشون بگذرن ولی اصلا اینطور نیست نباید جوری دنیات عوض کنی که از خودت و همسرت غافل شی باید اون شیطنت و نازی که تو وجودت هست رو نزاری پژمرده شه  نباید خیلی از خودت بگذری ک بقیه فک کننن ارزشت کمه حتی تویه متنا روانشناسی هم نوشته وقتی خانومی میبینه میوه کمه و خودش نمیخوره ک بقیه بخورن درواقع خودشو دلسوز نشون نداده بلکه میتونه جوری تقسیم کنه ک به همشون برسه ... اینطوری نشون داده که هم ارزشش زیاده هم عدالت وجود داره 

 عزیزم ایشالا که هرچی به صلاحته برات پیش بیاد و خداوند پشت و پناهت باشه  حتما پیش مشاور برو 

 پونزده قسمتشو گذاشتم تمام 

 فدات گلم 

بفرست فک کنم باید اسکرین شات بگیری از متنش

نه من اینطور فک نمیکنم اخه تو شرح خانومه رو با دقت بخون  تواین جامعه که همه گرگ و پلنگ شدن و دخترا هزار جور بلا سر خودشون و ظاهرشون میارن تو هم هیچ اهمیتی به خودت ندی و شوهرت پس بزنی پس میل و عشق اون چی میشع هرچی باشه اونم ادمه مرده دلش وسوسه میشه ... 

شنیدی که مرد ها از چشمشونه که عاشق میشن نیاز جزعی از وجود مردع و اینو حتی روانشناسا هم میگن باید توجه کنی به نیاز مردت باید ازش بخوای باید بهش بگی میخام برم ارایشگا میخام برم خرید گاهی وقتا باهاش بری ازش بخای کاری برات انجام بده نه اینکه ایقد سرگرم خونه و بچه بشی ک  یادت بره

هوم وقتی برا خودت ارزش قاعل نشی که حتی لباس زیر نو بپوشی دیگه چی میخای برات ارزش قاعل شن

 درسته کاملا وقتی  بچه داشته باشی دیگه نمیتونی مثل قبل  ناخون بلند بزاری یا لباس خیلی راحت بپوشی ...

ولی میتونی  همون ناخونای کوتاه رو شبا قبل این ک همسرت از سرکار بیاد یه لاک ساده بزنی ..

میتونی یه ارایشگاه بری و صورتت رو تمیز نگه داری و 

شب یه ارایش خیلی ساده واسه دل  همسرت کنی و همچین اعتماد به نفس خودت ..

قرار نیست ک ارایش عروس کنی و مثل عروس باشی ولی میتونی تو روز وقتی داری بچه ات میخابونی یه اس ام اس عاشقونه سند کنی برا همسرت ..

کارا خیلی کوچیک و ساده ...

درسته ک سخته ولی خونه ای ک توش عشق و محبت نباشه ک هیج نمیشه  بچه ها هم وقتی عشق بین پدر مادر نبینن نمیتونن محبت کردن رو یاد بگیرن...

اره شوهره باید همکاری کنه صد در صد اونم تو اون داستان نوشته ک خاسته ولی خانومه اونقد سرگرم شده ک اونو یادش رفته